تمرینات سخنرانی حرفه ای
در این نوشته قصد داریم تا تمرینات سخنرانی حرفه ای را به زبانی ساده اما اثرگذار و موثر نشان دهیم تا بتوانیم اتفاقات بزرگی را به کمک هم در زندگی ها رقم بزنیم.
مسیر سخنرانی حرفه ای برگرفته از سالها تدریس در این زمینه می باشد که تمام سعی خودمان را انجام دادیم که بگونه ای باشد که برای تمامی خوانندگان این نوشته، قابل درک و اجرا باشد.
در هر یک از این گام های مسیر سخنرانی حرفه ای، صحبت هایی اثرگذار و کاربردی نهفته است که با کمی دقت و بررسی می توانید آن را بخوبی در زندگی و کسب و کار خود اجرا نمایید.
۱- گام اول مسیر سخنرانی حرفه ای :شکرگزاری و نوشتن!
قدرت نوشتن را در مسیر سخنرانی حرفه ای فراموش نکنید!
متن فیلم گام اول مسیر سخنرانی حرفه ای :
۵مورد که برای آن شکرگزار هستید را بنویسید. هر روز شکرگزاری انجام بدهید. من پیشنهاد میکنم یک دفتر داشته باشید و هر روز در مورد چیزهایی که دارید و داشتههایتان، توانمندیهایتان و قابلیتهایتان شکرگزاری کنید. چقدر از افرادی که میشناسیم پدر و مادرشان فوت کردند و تازه فهمیدند که چه اتفاقی برایشان افتاده، همین یک شکرگزاری بزرگ است. باز هم در نبودنشان الطافشان وجود دارد. خیلی از چیزهایی که داریم، همین لحظه که ما سلامت هستیم خیلیها در بیمارستان هستند و دچار مسائل مختلف هستند. نمیگوییم خدا را شکر که آنها اینگونه هستند، نه برای داشتههای خودمان خدا را سپاسگزاریم که به ما داده و بتواند بیشتر و بیشترش کند، چون شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند. عموماً آدمهایی که همیشه نق میزنند، غر میزنند، فحش و ناسزا میگویند میبینیم که ته زندگیشان غیر از غر و ناله چیز دیگری ندارند. بالاخره دنیا دنیایی است که پاسخ میدهد و خودمان تجربیاتی داریم، وقتی خوشحال بودیم و حس خوب داشتیم و به دیگران انتقال کردیم یک نفر دیگر از یک جای دیگر میآید یک اتفاقی برای شما رقم میزند، یک حس خوبی به شما میدهد و یا یک اتفاقاتی ناخودآگاه پیش میآید. البته ناخودآگاه هم نیست و برنامهریزی شده است و در ذهن شما اتفاقات خوب رخ میدهد. زمان میگذرد و دنیا قانون خودش را دارد. مسیر رودخانۀ جهان هستی میرود، میتوانید کنار رودخانه بنشینید، تحسین و شکر کنید و همراه با آن باشید یا اینکه به رودخانه دست ببرید و یک گردابی ایجاد کنید و آنوقت خودتان گرفتار میشوید. داستان این است که همیشه اتفاقات خوب در دنیا اتفاق میافتد و خداوند هیچوقت برای کسی بد نمیخواهد. در قرآن هم گفته هرچه خوبی است من به تو میدهم و هر چه بدی است مال خودت است. تو یک کاری کردهای، یک فکری داشتی وگرنه صلاح کل دنیا به خیر و خوبی است، حتی همان حضرت عیوب هم که آن همه اتفاق برایش افتاد ولی یک خیریت و صلاحی بود. شکرگزاری خیلی میتواند به شما کمک کند. در خیلی از لحظاتی که حالتان بد است، سرتان کلاه گذاشتند و یکی با شما بد کرده میتواند به شما حس خوب بدهد و همین حس خوب از لحاظ روانی میتواند ذهن شما را خیلی قدرتمند کند. یک کتابی بود بحث عصب شناسی بود “چگونه خدا مغز شما را تغییر میدهد” این کتاب فوقالعاده است و شاید بهترین کتابی بود که خواندم و هنوز هم تمامش نکردم. بحث عصبشناسی بود و آدمهای مختلف معنوی، غیر معنوی، مسیحی و مسلمان را به عنوان آدمهای بیطرف بررسی میکرد که چه اتفاقی برایشان میافتد، کدام بخش مغزشان فعال میشود وقتی شکر گذاری میکنند، وقتی کار خوب انجام میدهند، وقتی یک کار بد و فکر بد میکنند کدام قسمت مغز درگیر میشود و این را از لحاظ عصبی میگفت. دانشمندان علم قانون جذب و موفقیت یکسری صحبتهایی دارند و دقیقاً فکر میکنم همان صحبتها را آورده در عصب و واقعیت عصب مغز اینها را تحلیل میکند. در کتاب دیدم که از جذب هم صحبت کرده بود، توسط نورونها، آکسونهای نورونی و همه را بررسی کرده بود که چقدر حساس هستند و چقدر نورونها میتوانند انرژی ساطع کنند که آکسونهای نورونهای اطراف افراد مختلف را تحریک کند و آدمهایی نزدیک به حس شما را نزدیک شما کنند. چگونه خدا مغز شما را تغییر میدهد، این خدایی که در کتاب اسمش را گفته منظور معنویت است و خیلی ساده شما از کنار کلیسا یا مسجد رد شوید و با یک آدم معنوی در ارتباط باشید و یا خودت آدمی باشی که هر روز عبادت میکند، همۀ اینها را بررسی میکند. کتاب روانشناسی نیست، بحث عصب شناسی است و نویسندۀ آن هم دو استاد دانشگاه هاروارد هستند. هر روز شکرگزاری را انجام بدهید و حتماً اتفاقات خوبی برای شما رقم میخورد. ما یک بحثی داشتیم گفتیم سخنرانی و سخنوری نشانۀ قدرت شما است. الان به شما میگویم به ضرس قاطع که سخنرانی بداهه نشانۀ قدرت شما است. یک مقدار از بحث سخنرانی و سخنوری باید بیرون بیایید و کمی فراتر حرکت کنید. شما باید در هر لحظه، هر جا و با هر آدمی بتوانید صحبت خودتان را انجام بدهید، قاطع و محترمانه. قرار نیست برای یک صحبت دو ماه کار کنید، همانطور که در دوره کار کردید فلسفه این بود که یک ماه، دو هفته برای سخنرانی کار کنید. این خیلی خوب است ولی قدرت شما آنجا است که در لحظه بتوانید تصمیم بگیرید و صحبت کنید این یعنی سخنرانی بداهه. آنقدر مغز قدرتمند شده باشد، آنقدر کار کرده باشد و مسیرهای عصبی در مغز شکل گرفته باشد که در لحظه تصمیم بگیرید و جلوی جمع صحبت کنید. چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم؟ برای این سخنرانی هم یک آمادگی قبلی میخواهد. آمادگی آن چیست؟ یکی از کارها دفتر ایدهها است. در کامپیوتر تایپ کردن و صوت به کنار، ولی قدرت نوشتن را هیچوقت فراموش نکنید. کاغذ و قلم قدیمیترین چیزی که در دنیا است و تا آخرالزمان هم مطمئن هستم بهترین تأثیر را روی مغز و نورونهای مغزی و جذب اتفاقات خوب دارد. بنویسید، وقتی مینویسید شاید به آنچه نوشتید هم باور نداشته باشید ولی با همین عصبها درگیر میشوند و مغز را درگیر میکند. مغز موجودی است که بین واقعیت و تجسم را متوجه نمیشود و چیزهایی که مینویسید را قبول میکند. نوشتن خیلی قدرتمند است، بنویسید و بدانید که آماده نشدن برای هر چیزی در اصل آماده شدن برای شکست است. باید در هر لحظه آماده باشید برای صحبت کردن، برای برقراری ارتباط، ارتباطات کلامی مثبت. در هرلحظه باید آمادۀ فروش باشید، در هر لحظه باید آمادۀ مذاکره باشد نه اینکه بگویید نه من حس و حالم خوب شود، یک کاری انجام بدهم. هر لحظه باید آماده باشید صحبت کنید، در هر شرایطی. اگر خواب بودید و تلفن زد باید بتوانید مثل یک آدم هوشیار صحبت کنید. آماده شدن برای چیزی در حال آماده شدن برای موفقیت است. همین که نشستهاید باید آماده باشید که بیایید و یک صحبتی انجام بدهید، یک پرزنتی از محصول یا کارتان انجام بدهید، در هرلحظه باید آماده باشید. این همان قدرت سخنرانی بداهه است. قبلش باید آماده باشید تا بداهه صحبت کنید، وگرنه یک وزنهبردار که به جام جهانی میرود و ۲۰۰ کیلو وزنه را یک دفعه بلند میکند همان لحظه این کار را کرده یا نه؟ منطقی است که ۱۰ سال کار کرده است. نمیگوییم برای سخنرانی بداهه باید ۱۰ سال کار کنید، اما مطمئن هستم این زمان را میبرد ولی حداقل ۳ ماه ۶ ماه پیوسته کار کنید به یک جای خوب میتواند برسید.
۲- گام دوم مسیر سخنرانی حرفه ای :مقدمه ای بر سخنرانی حرفه ای و ارزش نهادن به موفقیت
درصد بسیاری پایینی از مردم ما متاسفانه برای موفقیت خود ارزش قائل هستند و تلاش می کنند و آموزش می بینند…
اگر می خواهیم جز این درصد باشید باید بهای این مسیر را هم بدهید!
متن فیلم گام دوم مسیر سخنرانی حرفه ای :
اگر بخواهید به موفقیت برسید باید وقت بگذارید و برایش ارزش قائل باشید. این همه آدم در دنیا از بیزینسمنهای مختلف همه کارهای مختلفی انجام میدهند خیلیها سخنرانی میکنند ولی چند درصدشان موفق هستند؟ در خود امریکا هم بروید میبینید ۳ درصد هم نیست. باید وقت بگذارید و ارزش قائل شوید برای اینکه موفق باشید. آقای برایان تریسی بیش از ۹۰ درصد کشورهای دنیا سفر کرده و میگوید در تمام کشورهای دنیا من دیدم ۱۰ درصد مردم هستند که برای رشد و پیشرفت خودشان ارزش قائل هستند و موفقهای همان جامعه هم از همان ۱۰ درصد هستند. البته در جامعۀ ما آن ۱۰ درصد وجود ندارد. به مدارک تحصیلی نگاه نکنید خود من و خیلی از ما سه چهار مدرک تحصیلی داریم، ولی چقدر موفق بودیم؟ چقدر خودمان را رشد دادیم و کمک کردیم که بقیه هم رشد پیدا کنند و چقدر برای موفقیت خودمان ارزش قائل شدیم؟ اینکه کلاس میروید، به سمینار میروید، فلان کلاس استاد تاپ را شرکت میکنید، همه به جا. ولی اینها مسائل بیرونی شما است که ۳ درصد بیشتر نمیتواند شما را موفق کند. بالای ۹۰ درصد از درون شما است که باید برای موفقیت ارزش قائل شوید. چند نفر از شما برای موفقیت در همان تخصص خودتان تا ۱۲ شب بیدار بودید؟ صبح زود بیدار شدید صوت و ویدیو آماده کردید و کتاب خواندید؟ کلاس آمدن خیلی خوب است ولی ۲ تا ۳ درصد موفقیت شما در کلاسها است. اینکه چقدر از درونتان قدرتمند شده باشید که بتوانید رشد پیدا کنید و بقیه را هم رشد دهید اصل موفقیت هم در همین است. خیلی خوب است که کلاسهای اساتید مختلف را بروید، ولی مهمتر این است که از درونتان چقدر قوی هستید و چقدر به تخصص و کار خودتان باور دارید. هر چقدر بیشتر باور داشته باشید بیشتر موفق میشوید و این باور زمانی ایجاد میشود که برای خودتان، برای خواننده خودتان و برای کشور خودتان ارزش قائل باشید و الهام بخش زندگی دیگران باشید نه اینکه جیب خودمان را پر کنیم تا اتفاقات خوبی برایمان بیفتد. تا وقتی که فکر بزرگ نداشته باشید و برای رشد کشور نباشید خیلی نمیتوانید موفق باشید. همان آدمهای موفقی که الان میبینید یک مقدار آنالیزشان کنید و افکارشان را دربیاورید و تحلیل کنید. یکسری افکارشان قطعاً اشتباه است و یکسری خیلی خوب است. خیلی خوب را کنار هم بگذارید و تحلیل کنید و ببینید چگونه موفق شد و به این نتیجه میرسید که واقعاً زحمت کشید، ارزش قائل شد و انرژی گذاشت.
متن فیلم:
وقتی شما مدیر یک سازمان باشید باید بتوانید سخنرانی کنید ولی شاید شما نخواهید سخنرانی کنید، شما میخواهید فروشندۀ خوبی شوید. وقتی شما مدیر یک سازمان هستید باید بتوانید جلوی جمع شرکتتان را پرزنت کنید. لازم است که همهتان سخنرانی شوید؟ لازم نیست که همه سخنران شوند، شاید لازم نباشد و کارتان نباشد که سخنران شوید، ولی سخنوری را همه باید بلد باشند که بتوانید با مخاطب خودتان ارتباط برقرار کنید، در لحظه و موقعیت خاص خودش. حالا تعریف این را یکی فن بیان میگذارد و یکی مثل من میگوید سخنوری. در موقعیتهای مختلف باید بتوانید صحبت کنید و قدرت سخنوری خیلی قدرتمندتر از قدرت سخنرانی است. کسی که سخنور حرفهای است میتواند سخنرانی هم کند. وقتی شما میرسید به منطقه سخنوری مثل این میماند که پایه یک داشته باشید و با هر کامیونی بتوانید حرکت کنید، با پراید و پژو هم میتوانید رانندگی کنید. قدرت سخنوری به شما کمک میکند بفروشید، به شما کمک میکند میتواند خوب مذاکره کنید، کمک میکند خوب ارتباط برقرار کنید و سخنران خوبی باشید و به همه کمک میکند. یک بیس قدرتمندی است. تعریف سخنوری هم خیلی ساده است، فن بیان و قرار دادن کلمات کنار در موقعیتهای مختلف تا منظور خودم را برسانم. کسی که این را داشته باشد با یک مقدار تلاش میتواند سخنران خوبی هم شود. لزومی ندارد که همه سخنرانان باشند، ولی همه باید سخنور باشند، باید فن بیان داشته باشند و بتوانند در موقعیتهای مختلف ارتباط برقرار کنند. بحث خود باوری یا بحث اعتماد به نفس دقیقاً بیس مهارت سخنرانی و سخنوری است. وقتی شما قابلیت خودتان و توانمندیتان را باور دارید حتی اگر تکنیکهای سخنرانی را بلد نباشید میآیید جلوی جمع صحبت میکنید.
۳- گام سوم مسیر سخنرانی حرفه ای :الهام بخش زندگی دیگران باشیم
در سخنرانی و صحبت مقابل جمع سعی نمایید که الهام بخش زندگی دیگران باشید
متن فیلم گام سوم مسیر سخنرانی حرفه ای :
این نکته را فراموش نکنید که شما در هر جایی که هستید، فروشنده، مذاکره کننده، مدیر، معلم، استاد، سخنران باید الهام بخش زندگی دیگران باشید و برای ارائه بر روی صحنه بروید، نه برای دریافت. منظور چیست؟ بروید و آن چیزی را که واقعاً بلد هستید به دیگران آموزش دهید. این یکی از اصول واقعی سخنرانی است. اینکه برای ارائه بر روی صحنه بروید و آن چیزی که واقعاً بلد هستید از ته قلب خوب ارائه دهید. وقتی به این تمرکز داشته باشید ترستان از آن از بین میرود، اعتمادبهنفستان بیشتر و بهتر میشود و بهتر ارتباط برقرار میکنید. واقعاً سعی کنید در زندگی دیگران یک حرکت به سمت جلو ایجاد کنید، فرق نمیکند فروش، مذاکره، سخنرانی، اطلاع دادن، هر کاری. کمک کنید که بقیه یک قدم به سمت جلو بروند. به این نکته توجه داشته باشید شاید نتوانید همۀ آدمها را راضی کنید و الهامبخش همۀ آدمها باشید. همان آدمهایی که به دنبال آموزش و رشد هستند به سمت جلو پرتاب کنید. کمک کنید که حس خوب از زندگی و کسب و کار داشته باشند و خودتان رشد کنید و کمک کنید که دیگران هم رشد کنند و اتفاقات خوبی در زندگی خودشان رقم بزنند. پس برای ارائه روی صحنه بروید نه اینکه چیزی را دریافت کنید. یک فروشندۀ خوب چه فروشندهای است؟ یک مشاور خوب است، نه یک فروشنده. اطلاعات را میدهد تا خریدار خودش تصمیم بگیرد بیاید اینجا یا برود جای دیگر. این خیلی روح بزرگ و اعتماد به نفس بالایی میخواهد که شما واقعاً در مقام یک مشاوره دهنده باشید تا فروشنده. پس الهام بخش زندگی، کسب و کار و هر چیز دیگر دیگران باشید و هر چیزی که یاد میگیرید را به دیگران هم آموزش دهید. از همان جلسات اول هم گفتم هر چیزی یاد میگیرید را حداقل به دو نفر دیگر هم آموزش دهید. خودتان بیشتر نفع میبرید تا دیگران.
۴- گام چهارم مسیر سخنرانی حرفه ای :کشف رسالت زندگی
رسالت زندگی یک موضوع بسیار مهمی است که در هر شرایط زندگی و کار شما را به سمت جلو پرتاب می کند!
متن فیلم گام چهارم مسیر سخنرانی حرفه ای :
رسالت شما در زندگی چیست؟ میگویید یک من هدف دارم که آپارتمان بخرم، ازدواج کنم، ماشین بخرم، همۀ اینها عالی است ولی رسالت زندگی شما این نیست که شما برای آن خلق شده باشید. بالاخره آن زمین، آپارتمان و ماشین که میخواهید بخرید یک روزی میخرید ولی بعدش چه؟ تا به حال به این فکر کردید؟ میدانستید که ۳ فضانوردی که برای اولین بار ماه را فتح کردند و به زمین برگشتند چه اتفاقی برایشان افتاد و کجا رفتند؟ به بیمارستان بردند، چرا؟ هر ۳ نفر از بچگی میخواستند ماه را فتح کنند و ببینند. آنجا را فتح کردند، تمام دنیایشان آنجا بود. وقتی آنجا فتح شد دیگر تمام شد. رسالت چیزی نیست که تمام شود، همیشه ادامه دارد. اهداف تمام میشود ولی رسالت زندگی شما هیچوقت تمام نمیشود. این ادامه دارد. یک معنایی به زندگیتان میدهد که برایش وقت قائل میشوید، تا ۱۲ شب کتاب میخوانید، با ۱۰ نفر مذاکره میکنید، به زندگی میرسید و یک چیزی است که به زندگیتان معنا میدهد. یک آپارتمان لوکس یا یک ماشین لوکس نیست که به آن برسید و تمام شود. رسالت زندگیتان را کشف کردید؟ این مهمترین چیزی است که در بحث اینکه اگر بخواهید مدرس، بیزینس من، یک مدیر خوب و یا یک سخنور خوب شوید باید حلش کنید. اگر حلش نکنید مثل ۹۷ درصد از افرادی که در این مسیر بودند، شکست خوردند و سرخورده شدند به همانها ملحق میشوید، حواستان باشد. رسالت چیزی نیست که یک شبه به آن برسید و مسئله این است که روی آن تمرکز کنید و یک روزی به دست میآورید. درگیر بودن خوب است ولی باید بتوانید حلش کنید. برای فهمیدن رسالتتان هر روز تمرکز کردید؟ هر روز از دانشهای مختلف استفاده کردید؟ هر روز اطلاعات مختلف را بررسی کردید؟ هر روز مینویسید که چه هستید و که هستید؟ همین که در ذهنتان هست خوب است اما اینکه چطور به آن برسید یکسری مراحل دارد. طول میکشد ولی وقتی پیدایش کردید مثل لوکوموتیو که با سرعت حرکت میکند هیچ چیزی جلودار آن نیست، ولی زمانی که بخواهید حرکت کنید یک بچه هم از آن جلو میزند.
متن فیلم گام چهارم مسیر سخنرانی حرفه ای :
چه چیزهایی در زندگی شما از همه چیز مهمتر است؟ ۳ مورد را میتوانید بنویسید؟ چیزهایی که در زندگی شما خیلی مهم هستند و دوست دارید به آن دست پیدا کنید و یا شاید دارید. باید اینها را برای خودتان بنویسید، اینکه بگویید، در موبایل بنویسید و فکر کنید هیچ فایدهای ندارد. اگر کاغذ دستتان آمد حتماً بنویسید و جوابش را بدهید. چه چیزهایی در زندگی شما مهم است؟ آیا فرزندتان برایتان مهم است؟ زندگیتان مهم است؟ کسب و کاری که دارید مهم است؟ مدیرتان مهم است؟ دوستانتان مهم هستند؟ باید آن کار را بنویسید. من یک زمانی میگویم ایجاد یک کسب و کار آنلاین برای من خیلی مهم است، این کسب و کار آنلاین فروش فلان چیز و صادرات آن و دقیقاً بنویسم چه چیزی. کلی نگویم، چیزهایی که مهم هستند. میخواهید ارتباطاتتان را با اعضای خانواده حرفهای کنید، من خیلی بد اخلاق هستم، خیلی تندم و میخواهم رفتارم را درست کنم. این برای من خیلی مهم است چون دارد همه را از دست من آزرده میکند. من میخواهم کسب و کار آنلاینم را گسترش بدهم و این خیلی برای من مهم است و جانم را هم پایش میگذارم. مهارتی که دارم، کتابهایی که باید بخوانم برای من خیلی مهم است. جزئی کنید ۳ چیزی که برای شما مهم است چه چیزهایی هستند؟ اگر آنها را به دست بیاورید به چه چیزهایی میرسید؟ رو به روی آن ۳ مورد بنویسید اگر به چیزی که میخواهید برسید چه چیزی به دست میآورید؟ اگر کسب و کار آنلاینم را رشد دهم ثروت بزرگی به دست میآورم و این میتواند برای من آرامش ایجاد کند. اگر اخلاق بدم را درست کنم ارتباطاتم بهتر و قویتر میشود و حس آرامش پیدا میکنم و همه از دست من راحت میشوند. شاید میخواهید ۲ میلیارد سرمایه به دست بیاورید، این میشود یک مورد دیگر و اگر به دست بیاورید چه اتفاقی میافتد؟ کسب و کار آنلاینتان آخر باید فروش داشته باشد، مقدار فروش را هم میتوانید بنویسید. مثلاً سالی ۳۰۰ میلیون از کسب و کار میخواهید به دست بیاورید. اگر به دست بیاورید چه اتفاقی میافتد؟ باز چه چیزهایی به دست میآورید؟ شاید از کسب و کار آنلاینم ۳۰۰ میلیون به دست آوردم، بعد چه چیزی به دست میآورم؟ من اخلاق بدم را درست کردم بعد چه اتفاقی میافتد و چه چیزی درست میشود؟ به نظرتان این روند چه کمکی به شما میکند؟ آخر به نظرتان به چه چیزی میرسید؟ جنس چیزهایی که میرسید چیست؟ جنسش معنا است، آرامش است، حتی به خود رسیدن هم آرامش است، یک هیجان و انرژی است. ولی این کار را انجام بدهید. جنس آخرش دقیقاً همان است، هدف بزرگ زندگی. تعریفش میشود کلمهای به اسم رسالت زندگی. در بحث اعتماد به نفس این مسیر را باید بروید، حداقل ۳ تا از چیزهایی که در زندگیتان بولد است را بنویسید که اگر اینها را به دست بیاورید به کجا میرسید و به دنبالش بروید. این به کجا میرسم خیلی مهم است. وقتی مینویسید ذهنتان آماده میشود برای اینکه در آن مسیر قرار بگیرد.. حتی اگر روی کاغذ هم نوشتید باز هم به آرامش برسید باز هم ارزش دارد. گفتم به چه چیزی میخواهید برسید و چه چیزی به دست میآورید؟ اگر آن چیزی که آخر به دست میآوردید نوشتنش هم به شما حس خوب میدهد مطمئن باشید مسیر خوبی است. اگر حس خوبی نمیدهد پس چیز خوبی نیست و باید تغییرش دهید. باید ببینیم ته آن چیست؟ اگر تهش به معنا، آرامش، شادی، هیجان و احساس مثبت رسیدید، پس قطعاً مسیرش درست است.
۵- گام پنجم مسیر سخنرانی حرفه ای : اهمیت تمرین و تکرار
در مسیر سخنرانی حرفه ای، تمرین و تکرار مهمترین نکته ای است که باید توجه نمایید.
مثل رانندگی که با تمرین فراوان آموختید!
متن فیلم گام پنجم مسیر سخنرانی حرفه ای :
با دست مخالف بنویسید چند جمله بنویسید. چند تا از بهترین نقطههای قوت خودتان را بنویسید. چه نقطه قوتی دارید و چه کمکی میتوانید به دیگران بکنید که زندگی دیگران را متحول کنید؟ مهارت هم همین است، اگر شما بخواهید یک مهارت را به دست بیاورید باید تمرین کنید. خیلی از افراد تمرین نمیکنند، کار نمیکنند و برنامه ندارند و انتظار دارند که یک بیزینس من خوب شوند و یا یک مدرس خوب شود. پس باید همیشه تمرین کنند. آرزوها و رویاها خیلی خوب است و همه یکسری رویاها و آرزوهایی در ذهن داریم. یکسری رویاهایی دارید که میخواهید محقق کنید و وقتی این رویاها نزدیک به رسالت زندگیتان شود آن موقع میتواند اتفاقات در زندگی بیفتد، ولی به شرط اینکه اقدام کنید. الان دست خط خودتان را ببینید چه شکلی است و چه حسی دارید؟ این به خاطر این است که تمرین نکردید و آمدید که بنویسید. همه مهارتها جنسشان با دانشها متفاوت است، این را یادتان باشد. چیزی مثل جغرافیا و تاریخ، چیزی که امتحان میدادیم اسمش دانش است. ولی یکسری چیزها که اصل زندگی ما است مهارتهای ما است و آن مهارتهای یک شبه و شاید یک ساله هم به دست نیاید. شاید چند سال طول بکشد که شما بتوانید پرقدرت جلوی یک جمع صحبت کنید و آنقدر محکم شده باشید که حتی اگر مخالف شما هم باشند صحبتتان را انجام بدهید. سخنرانی وادیای نیست که یک شبه بتوانید سخنران شوید و من قولی هم نمیدهم و افرادی هم که در دورهها و کلاسهای من میآیند میگویم این دو ماه یا سه ماه که تمام شد حرفهای نمیشوید. خیلیها به علت صداقت ما به کلاس ما نمیآیند. در دو سه ماه نمیشود، ولی لوکوموتیوت را راه میاندازم و جلو میاندازم ولی خودت باید جلو ببری. شنا یاد میدهم و به آب میاندازم ولی خودت باید شنا کنی و من نیستم. ولی بعضیها اینگونه نیستند و دوست دارند در یکی دو ماه سخنران خوب شوند. اصل همۀ شغلها فن بیان و سخنوری است. شاید سخنرانی نباشد و خیلیها شاید نخواهند سخنران شوند. فرق سخنران و سخنور چیست؟ کار اصلی شما این است که سخنور خوبی باشید. یادتان باشد آدمهایی که سخنور خوبی هستند همیشه میتوانند سخنران باشند، ولی شاید برعکسش وجود نداشته باشد. سخنوری فوقالعاده قدرتمند است و شما جلوی هر جمعی بتوانید پر قدرت صحبت کنید. در بحث سخنوری شما باید هر لحظه آمادۀ صحبت کردن باشید.
متن فیلم گام پنجم مسیر سخنرانی حرفه ای :
یادگیری یک موضوع جدید، مساوی است با تغییر بخشی از مغز. در حین یادگیری موضوع جدیدی، کارکرد مغز تغییر میکند و این برای همۀ انسانها یکسان است. مغز ما هزاران میلیارد سلول مغزی دارد که به هم متصل هستند و یادگیری دقیقاً زمانی صورت میگیرد که یک مسیر ارتباطی میان سلولها ساخته و تقویت شود. وقتی سیگنال الکتریکی از سلولی به سلول دیگر میرود مسیر ارتباطی در مغز ما ایجاد میکند. فاصله کوتاهی بین سلولها وجود دارد که سیناپس نام دارد و وقتی میخواهیم موضوعی جدید را یاد بگیریم، سیگنالهای الکتریکی باید از این شکاف و فاصله کوتاه پرش کنند. فاصله بین دو سلول مغزی بسیار کوتاه است، اما این فاصله برای یک الکترون کار آسانی نیست که پرش کند و مثل این میماند که بخواهیم از شکاف بین دو کوه عبور کنیم و عبور کردن از این شکاف، اطلاعاتی به ما میدهد که مشابه روند یادگیری ما است. وقتی اولین سیگنال میخواهد از این شکاف عبور کند، سختترین کار را دارد. به ازای هر بار عبور از دره کار سادهتر و سادهتر میشود و شبیه این است که اولین بار چیزی را یاد بگیریم. شروع یک کار، سختترین قسمت آن است. اما هر چقدر که این رفت و آمد بیشتر شود یک مسیر عصبی محکمتر و قویتری شکل میگیرد. وقتی بارها و بارها کاری را انجام میدهیم و این حرکت تکرار میشود ما میتوانیم در ادامه، بدون دردسر آن کار را انجامش دهیم و بعداً هر زمان که خواستیم، آن کار را انجام دهیم. این چنین ما چیزی (مهارتی) را به خوبی یاد میگیریم.
۶- گام ششم مسیر سخنرانی حرفه ای : افزایش اعتماد به نفس
آموزش های بیشتر افزایش اعتماد به نفس را می توانید در شبکه های اجتماعی ما دنبال نمایید.
متن فیلم گام ششم مسیر سخنرانی حرفه ای :
چه کارهایی اعتماد به نفس و قدرت شخصیتان را زیاد میکند؟ تا حالا به این فکر کردهاید و یا روی کاغذ نوشتهاید که این چیزها اعتماد به نفس من را بیشتر میکند؟ یک کاغذ داشته باشید و بنویسید. چند کار هست که وقتی انجام بدهید اعتماد به نفستان بیشتر شود؟ برای خودتان یک جایی داشته باشید و بنویسید که اگر این کارها را انجام بدهم اعتماد به نفسم و قدرت شخصی من حس میکنم بیشتر میشود. این حس کردم خیلی مهم است و این کارها را همین هفته انجامش بدهید و در این ماه تمامش کنید. بابت همین اعتماد ب نفس و خودباوری خیلی قدرتمندتر از بحث سخنرانی و سخنوری است. کسی که اعتماد به نفس دارد و خودش را باور دارد حتی اگر تکنیکها را هم بلد نباشد میآید جلوی جمع و حرفش را میزند. یک موقعی آنقدر جذاب صحبت میکند که همه خوششان میآید. وقتی خودتان را دوست داشته باشید، به حرفهای خودتان، به توانمندیهای خودتان و قابلیتهای خودتان اطمینان و باور داشته باشید مخاطب هم این ایمان را درک میکند. مسائل را با هم قاطی نکنید، بحث تخصصی فرق میکند. تخصص من شاید بحث مدیریت یا مکانیک است و شاید خوب هم صحبت کنم، ولی در بین بچههای برق نمیتوانم صحبت کنم. این برنمیگردد به اینکه من اعتماد به نفس ندارم، من مهارت را دارم ولی آن علم را ندارم. اگر دنبالش بروم شاید به دست بیاورم و این بحث جدایی است. من باید در زمینۀ خودم کار کنم و این کاملاً صحیح است، ولی اینکه در زمینۀ مکانیک هستم نمیتوانم در کامپیوتر صحبت کنم دلیل بر اعتماد به نفس نداشتن من نیست. سخنرانی شغل نیست، سخنرانی یک مهارت است. مهارتی که در کنار شغلی که دارید میتواند شغل را به توان ۲ برساند. یک مهارتی که در کنار دانشی که دارید میتواند دانشتان را بیشتر کند و این یک مهارت است.
متن فیلم گام ششم مسیر سخنرانی حرفه ای :
در بحث مهارت سخنوری یک تاکتیک خیلی قوی دیگری وجود دارد که میگوید اگر جای آن فروشنده بودم چطور با مشتری صحبت میکردم؟ اگر جای آن مجری بودم، اگر جای آن فیلمبردار بودم، اگر جای اخبارگو بودم، اگر جای بازیگر فیلم بودم الان چه چیزی میگفتم که بهتر باشد؟ ما همه را نقد میکنیم، ولی این سؤال در ذهنمان باشد که من اگر جایش بودم چه رفتاری میکردم؟ چطور ارائه میدادم؟ این خیلی ذهنتان را فعال میکند، آن مسیر عصبی را ناخودآگاه بدون اینکه از جایتان بلند شوید و فعالیتی انجام بدهید فعال میکند و شروع میکند به ساخته شدن. خیلی به بحث ایده نویسی توجه داشته باشید که به ساخت یک مسیر عصبی خوب کمک میکند.
متن فیلم گام ششم مسیر سخنرانی حرفه ای :
تمرین خودکار یکی از بهترین تمرینهای افزایش قدرت صدا است. اگر هر روز دو دقیقه این تمرین را انجام بدهید قول میدهم بعد از دو هفته نتایج شگفت انگیزش را ببینید. لطفاً مکالمات درونی منفی را از خودتان دور کنید. من نمیتوانمها و نمیشودها را از پیشفرض ذهنی خودتان دور کنید. وقتی تکرار و تمرین میکنید که میتوانم و میشود و اتفاق میافتد، حداقل حس و حالتان را بهتر میکند. پیشفرضهای منفی را تبدیل به مثبت کنید. من میتوانم، الان میروم صحبت میکنم و اتفاقات خوب میافتد، یکسری مشتری خوب پیدا میکنم، یکسری اتفاقات خوب رقم میزنم و میشود و میشود. یک لحظه برای خودتان هیجان ایجاد کنید، حتی مصنوعی و هیچ اشکالی ندارد. حداقل فکرتان بهتر میشود، ترستان کمتر میشود، هیجانتان بیشتر میشود، حداقل این است. خیلی اتفاقات بزرگتری رخ میدهد. اول گفتم توانمندیها و قابلیتهایتان را که بابتش شکرگزار هستید را بنویسید. وقتی اینها را مینویسید میتوانید و میشود، اتفاقات بزرگی رقم میخورد. هر روز به خاطر توانمندیها و قابلیتهایتان شکرگزار خداوند و جهان هستی باشید و بنویسید.
۷- گام هفتم مسیر سخنرانی حرفه ای : ایده نویسی
ایده هر آنچیزی است که کمک می کند تا صحبت های شما شکل بگیرد، رنگ بگیرد و جذاب شود!
ایده ها مانند چاشنی در غذا می مانند که باید بخوبی در کنار هم قرار بگیرند تا غذایی جذاب و شگفت انگیز را پخت کنیم!
متن فیلم گام هفتم مسیر سخنرانی حرفه ای :
شما دفترچه ایدهها دارید؟ اگر ندارید اصلاً و به هیچ عنوان سخنران نمیشوید. نه مدرس خوبی میتوانید شوید و نه مدیر خوبی. در حیطۀ شغلی خودتان، در همان محل کار خودتان یا در جلسه سخنرانی هیچکس از شما سؤال نمیپرسد؟ پس احتمال میدهید از شما سؤال بپرسند. یک جایی که وارد گفتگو و صحبت میشوید از مخاطبانتان سؤال نمیپرسید؟ جایی که میخواهید یک موضوع را بیشتر بفهمانید از چاشنیها استفاده نمیکنید؟ از داستانها، مثالها و نقلقولها استفاده نمیکنید؟ پس چرا اینها را نمینویسید؟ سخنرانهای حرفهای همیشه ایده نویسی را دارند، بعد از اینکه رسالت مهمی دارند ایدهنویسهای خیلی قدرتمندی هستند. شما الان میخواهید یک جایی صحبت کنید، محتوای صحبت را از کجا میآورید که چه چیزی را اول بگویید و تا انتها بروید؟ از دفتر ایدههایتان میفهمید و الان کلی ایده از همین یک مقدار دارید و پر از ایدههای مختلف است، اگر حواستان باشد ایدههایی سراغتان میآید که اگر بخواهید صحبتی کنید چطور این کار را انجام بدهید. این آدمی که الان جلوی شما ایستاده چه ویژگیهایی دارد که مثبت است و چه ویژگیهایی دارد که میتواند قابل ارتقا باشد و من انجام بدهم و خیلی بهتر از او شوم. این خودش ایده است که نقطههای قابل ارتقای من را بنویسید و خودتان به آن اضافه کنید و بهتر شوید و این ایده میشود. اگر یکجا دارم خوب عمل میکنم این را به اجرای خودتان اضافه کنید و این ایده میشود. هیچوقت به ذهنتان اعتماد نکنید، بهترین ذهنها ۴ روز بعد هر چه اطلاعات دارد خالی میشود، حتی یک روز بعد خالی میشود. ایدههایتان را بنویسید، ایدههای مختلفی که میتواند کمک کند من سخنور قدرتمندی شوم. از همین امشب باید شروع به نوشتن کنید و در آن دفترچه ایدههایتان حداقل ۱۰۰ سؤال خیلی پیچیده و قوی در مورد تخصص خودتان باید داشته باشید که اگر از شما بپرسند در آن گیر کنید و باید در رابطه با آن فکر کنید. مثلاً تندخوانی چه تأثیری در زندگی شما در ارتباط با خانوادهات داشت؟ خود سخنرانی چه تاثیری در زندگی و روند زندگی دارد تا من بدانم دورههایت خوب هستند. سؤال سختی است چون من خیلی در پشت صحنه ضعف دارم. یکسری سوالات که شما را در کسب و کارتان گیر میاندازد را باید بتوانید و پیدا کنید. خیلی جالب است یک زمانی ۱۰۰ سؤال خیلی قوی و گیرا شما را گیر میاندازند و فکر میکنید چقدر ذهنتان باز میشود و یکسری راههای خیلی جذاب در کارتان پیش میآید. میتوانم چنین کاری کنم، در کسب و کارم میتوانم چنین اتفاقی رقم بزنم برای مشتری بازی شود و بیشتر جذب شود. اینطوری میتوانم طوری صحبت کنم که به کسانی که منتقد هستند نگذارم صحبت کنند و فقط خودم صحبت کنم. من خودم نزدیک به ۱۵ دفتر دارم، یکسری در کتابخانه هستند، یکسری کنار مبلی که مینشینم، یکسری روی میزی که روی آن کامپیوتر دارم و دو سه تا کوچک همیشه همراهم هستند و جیبی هستند. باید چند دفتر داشته باشیم. همه را من تقسیم بندی کردم، محصولات آموزشی که باید تولید شود در یک دفترچه، کارهای روزانه و هفتگی در یک دفترچۀ دیگر، همه را باید از هم جدا میکردم. ایدههایی که در کلاسهایی که برگزار میکنم نقاط قوت و ضعف خودم را مینویسم که در کارگاه بعدی بتوانم خودم را تقویت کنم و آن یک دفتر جداست. هر جا کلاس میروم یک صفحه را پر میکنم کلاس فلان استاد فلان این کار را کرد، این کارها را نباید میکرد، این چیزها را گرفتم و این خیلی برای من خوب است. یک دفترچه اهداف برای خودم دارم، یک دفترچه شکرگزاری، یک دفتر هدف که خیلی خاص است و برای خودم هست، همۀ اینها را دارم ولی همه را با خودم حمل نمیکنم. یا اول صبح با آن کار دارم یا آخر شب. دو یا سه مورد که کوچک هستند همیشه در کیفم هست، یکی کارهای روزانه، یکی شکرگزاری و یکی کارهایی که روی محصولاتم باید انجام بدهم. باید داشته باشید، باید بنویسید و تا وقتی که ننویسید سخنران خوبی نمیشوید. من به این باور رسیدم که باید بنویسید و باید مثل یک مهندس تحلیل کنید که هفته بعد و ماه بعد چه کاری انجام بدهید. “بنویسید تا اتفاق بیفتد” آقای آنتونی رابینز نوشته، وین دایر نوشته، خانم راندا برن هم موضوعاتی را نوشته و خانم استر هیکس هم نوشته. بنویس تا اتفاق بیفتد، خدا قسم خورده. وقتی مینویسید کل عصبهای ذهن، کل بدن، کل وجود و روحت در راستای آن هدف درگیر میشود و شروع میکنید به صورت خودآگاه و ناخودآگاه به سمت آن هدف اقدام کردن. دانستههای خود را تا میتوانید بنویسید. دفترچه داشته باشید و لازم نیست همه را حمل کنید، یا اول صبح بنویسید یا آخرشب. من واقعاً به این باور رسیدم که تا وقتی که ننویسید سخنران خوبی نمیشوید. باید بنویسم تا یک سخنران خوب شوم و وقتی بنویسید واقعاً اتفاق میافتد. وقتی جلوی جمع میایستید چرا ترس ایجاد میشود؟ چرا هیجانهای مضر ایجاد میشود؟ افراد لکنت میگیرند و تپق میزنند و در یک گفتگو حتی با خانم یا یک آقا کم میآورند؟ چه اتفاقی میافتد؟ ذهنشان یک طرف و قلبشان یک طرف میرود و پا و دستشان یک طرف دیگر. در سخنرانی وقتی جلوی جمع میایستید کل ظاهر بدنتان، روح و باطنتان باید واحد باشد و با آن واحد بتوانید با مخاطب خودتان ارتباط برقرار کنید. نحوۀ راه رفتن شما، نحوۀ استفاده از دستها، نحوۀ نگاه کردن شما، بیان جملاتتان همه باید آنقدر تمرین کرده باشید تا واحد شده باشد. یک جسم واحد که با مخاطبش ارتباط برقرار میکند و نوشتن خیلی کمک میکند به این نقطه برسید و کل وجودتان واحد و یگانه شود و با مخاطب بتوانید با تمام انرژی ارتباط برقرار کنید، صحبت کنید و کلمه کم نیاورید. وقتی به چشمهایشان نگاه میکنید، نگاه کنید ولی توجهتان روی محتوا و وجود خودتان باشد. زمان میبرد و یک یا دو ماه بعد به دست نمیآید، شاید یک سال زمان ببرد.
۸- گام هشتم مسیر سخنرانی حرفه ای : اثر هاله ای
توجه به اثر هاله ای در ارتباطات مخصوصا ارتباطات کلامی می تواند بسیار به شما در این مسیر کمک نماید.
متن فیلم گام هشتم مسیر سخنرانی حرفه ای :
اثر هالهای چیست؟ اثر پروانهای چیست؟ شنیدید میگویند اگر دهها پرنده در امریکای جنوبی به با هم حرکت کنند طبق قوانین فیزیک کوانتوم احتمال دارد در جنوب شرقی آسیا یک سونامی یا سیل اتفاق بیفتد؟ خیلی اغراقآمیز بود این جمله، در بحث ارتباطات هم این وجود دارد. در مهندسی مکانیک که ما قبلاً میخواندیم یک فرآیند داشتیم الکتروفیزیکال مکانیکی داشتیم برای براده برداری اجسام، یک هالهای از انرژی اطراف این فلز فولاد بسته میشد و این انرژی را باید با یک انرژی دیگر تخلیه میکرد و یکسری معادلات برقرار میشد که اگر الکتریسیته آنقدر باشد چقدر از آن هاله و انرژی برداشته میشد. در بحث ارتباطات اثر هالهای چیست؟ یک نفر که خوب میخندد وقتی پر انرژی و محکم ایستاده و یک لباس مناسبی هم دارد چه برداشتی دارید؟ شاد و پر قدرت است، جذابیت دارد، با مسئولیت و با اعتماد به نفس است، میتوانید به او تکیه کنید، شاید ثروت هم داشته باشد. اینها را از روی چه چیزی برداشت میکنیم؟ از روی لبخند، میمیک صورت، نحوه ایستادن و پوششی که دارد. اثر هالهای همین است. وقتی فردی را میبینید که خندان است و پرقدرت روبه روی شما است، یک لباس مناسبی دارد، اطراف ذهن شما هالهای تشکیل میشود و خصوصیاتی به آن فرد نسبت میدهد که مناسب با آن چهره، استایل و پوشش است. این یعنی اثر هالهای در ارتباطات و یک چاقوی دو لبۀ تیزی است یک لبۀ آن خیلی خطرناک است، احتمال دارد فریب یکسری افراد را بخورید، ولی یک لبهاش برای شما خیلی خوب است. چون من یک توانمندی خوب دارم، یک مدرس خوب هستم، پدر و مادر خوب هستم، تخصص دارم، بیزینس من خوب هستم، پس بیایم چهره، نحوۀ پوشش و نحوۀ ایستادن را طوری نشان بدهم که این توانمندی و قابلیت را به افراد به توان چند نشان بدهد و افراد راحتتر به سمت من جذب شوند. این لبه برنده است که به نفع من است. شما یکسری توانمندی دارید و میخواهید آن را به توان چند برسانید، پس مواظب پوششتان باشید. بالای ۹۹ درصد افرادی که میخواهند مدرس شوند این را رعایت نمیکنند و به خاطر همین اصلاً موفق نمیشوند. همین پوشش سادهشان و ترکیب ساده، به خاطر همین موفق نمیشوند. اگر در اینترنت هم سرچ کنید اتیکت و نحوه پوشش خیلی روی یک فردی که میخواهد مدرس و بیزینس من خوب شوند مؤثر است و ۹۹ درصد افراد رعایت نمیکنند و فکر میکنند همین که تخصص دارند و خوب صحبت کنند کافی است، ولی اول پوشش و نحوۀ ترکیب تو است. چهرهتان هم خوب باشد ولی ترکیب خوب نداشته باشید نمیتوانید خوب اثرگذار باشید. برگردید به عقب و اساتیدی که پیش آنها بودید نگاه کنید، اگر خانم بودند چند نفر با مانتوی کوتاه یا جلوباز آمدند صحبت کردند؟ واقعاً پیدا نمیشود این یک چیز جهانی است. چرا استیو جابز با تیشرت و کتانی جلوی جمع صحبت میکرد ولی بیل گیتس با کت و شلوار صحبت میکرد؟ الان سری افراد مشهور را با خودتان مقایسه نکنید. استیو جابز همین اواخر بعد از اینکه آیفون را ارائه دهد تیپش را تغییر داد. از او پرسیدند یک جملۀ سادهاش این بود قبلاً کت و شلوار بود که به من شخصیت میداد ولی من الان استیو جابز هستم و من دارم به برندها شخصیت میدهم. یکسری افراد این کار را میکنند ولی یکسری افراد همچنان مثل بیل گیتس که ندیدم تا به حال با تیشرت بنشیند و با کت و شلوار ادامه میدهد و با تیپ رسمی صحبت میکند. ولی یکسری از افراد خاص به یک جایی رسیدند که خیلی از افرادی که در آموزش هستند او را میشناسند و دیگر به کت و شلوارش توجه نمیکنند و به دانش او توجه میکنند. الان آدمها را با الان خودتان مقایسه نکنید، الان خودتان را با گذشتهشان مقایسه کنید. استیو جابز و هر کس دیگری گذشتهاش چه بود؟ گذشتۀ آدمها را یک بررسی کنید. مهم این است که سرعت پیشرفت شما از گذشته آنها بیشتر باشد. زبان بدن یکی از نکتههای خیلی مهمی است که روی اثر هالهای خیلی تأثیر میگذارد، نحوۀ راه رفتن شما، نحوۀ استفاده از دستها، نحوۀ نگاه کردنهای شما به مخاطبتان. وقتی محکمتر میایستد، حرفهایش قابل قبولتر است. بدن همین الان که نشستید، هر کدامتان با نشستنتان یک چیزی را به ذهن من مخابره میکنید. راه رفتن من چه چیزی را به ذهن شما مخابره میکند؟ من روی پاهایم خیلی کار کردم. خیلی روی زانوهایم کار کردم که زمان سخنرانی نشکند، چون یکدفعه میشکست. هر روز از پلهها سعی میکنم بالا بروم و روی پای خود متمرکز میکنم که موازی با هم و عمود زمین باشند، که نشکند و پر قدرت راه بروم. دارم به آن یگانگی میرسم که آن انرژی خودم را درون خودم نگه میدارم که یک دفعه بیانش کنم و آن حس اعتماد به نفس را اول به خودم بشناسانم که باور خودم را موقع صحبت کردن قویتر کنم و مخاطب هم خودش مطمئن میشود که خودش هم دارد باور میکند که این اتفاق میافتاد. زبان بدن روی اثر هالهای خیلی تأثیر دارد. ریچارد رستاک یک روان شناسی است که میگوید ما ماشین تفکر نیستیم، ما ماشین احساسات هستیم که قادر به تفکر هم هستیم. یعنی احساسات شما تصمیم میگیرند. انسانها ماشین احساسات هستند و قادر به تفکر هم هستند. شما از یک نفر خوشتان بیاید، حس خوب و غرابت پیدا کنید به او نزدیک میشوید هر چقدر هم توانمند نباشد. ولی شاید یک نفر خیلی توانمند و قدرتمند است ولی حس خوب در او پیدا نکنید برمیگردید. یک چیزی هم یادتان باشد حس انسان هیچ وقت دروغ نمیگوید. بابت همین کسانی که در بستر موفقیت و قانون جذب کار میکنند اصلیترین اصلشان همین است، بحث احساس است. اینکه حست را در لحظه خوب کن. وقتی حستان را خوب میکنید مسیر را به شما نشان میدهد. کل قانون جذب همین است، شما چه وقتی میتوانید فرکانس و ارتعاش مثبت ایجاد کنید؟ برمیگردد به درون خودتان و حس خوب و آن ارتعاش آدمها و مسیر را البته با اقدام به شما نشان میدهد. بعضی وقتها در آن لحظه که میخواهید انتخاب کنید حستان خوب است ولی انتخاب که انجام میشود میفهمید که انتخابتان اشتباه بوده، مثلاً با این آدم نباید کار را انجام میدادم، این برای خود من هم اتفاق افتاده است. فقط احساس آن لحظه کافی نیست، از آن لحظه به گذشته یک برآیند احساسی داشتید، آمده و نتیجهاش را دارید میبینید. شاید آن روز حستان خیلی خوب بود، ولی از آن روز به چند روز قبل احساسات خودت که آن انرژیها و فرکانسها را ساطع کردی را از لحاظ ذهنی بررسی کن برآیندش را الان به صورت یک کار میبینید. ربطی به آن شخص ندارد، همه برمیگردد به تفکر خودم. بابت همین کسانی که در قانون جذب کار میکنند و آدم درست و حسابی و سالمی هستند میگویند فقط در آن لحظه نیست، شما باید کار کنید و شاید یک سال طول بکشد که پاکسازی انجام شود، ذهن، روح و حست خوب شود. یک سال طول میکشد و قرار نیست در یک هفته اتفاق بیفتد. اتفاق میافتد ولی آن اتفاقهای بزرگ زندگی که خیلی سرنوشتساز است اتفاق نمیافتد. از قبل هم یکسری برآیند وجود دارد که مهم است. شاید آن روز خوب بود و احساس مثبت است، ولی قبل را نگاه کن حس منفی، تفکر منفی، جیب من را نزند، همۀ اینها بوده ولی برآیند نسبتاً مثبتی نداشتید. احساسات خوب لازم و ضروری هستند، ولی کافی نیستند. آقای جو وایتلی در بحث قانون جذب کسی است که نقطه نظرات عجیب و غریبی دارد و خیلی هم کاربردی بوده است. بحث پاکسازی را بیان کرد و بابت اینکه افراد با این کاری که انجام میدهند، خودشان را پاکسازی کنند که حسشان بهتر شود. در یکی از سمینارهایش میآید و میگوید تا کی باید پاکسازی کنیم؟ البته خود پاکسازی هم یک سری کارهای خاص دارد، میگوید تا آخر عمرتان باید پاکسازی کنید. آنقدر ذهنیت هست، منفی برای خودت بافتی که تا آخر هستند، ولی پاکشان کن. از دید سخنرانی ما در حال تولید مدلهای ذهنی هستیم و آن مدلهای ذهنی در ارتباط با یک نفر یک دفعه خودش را نشان میدهد. یک دفعه یک حرفی میزنی که بدش میآید، ناخودآگاه، دقیقاً آن اتفاق میافتد. حواسمان به این احساسات باشد، اثر هالهای خیلی تأثیر زیادی روی احساسات مخاطبان شما دارد. نحوۀ ایستادنتان، نحوۀ نشستنتان، چهرهتان، آقایان نحوۀ آرایششان، خانمها نحوۀ پوشششان خیلی تأثیر میگذارد روی احساسات دیگران که قبول کنند با شما باشند یا نباشند.
۹- گام نهم مسیر سخنرانی حرفه ای : صداسازی
توجه به قدرت صدا و اجرای تمریناتی در این مسیر، می تواند سبب قدرت نفوذ کلام شما گردد.
متن فیلم گام نهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
خودکار را گاز بگیرید، هر چیزی که میگویم را تکرار کنید ولی واضح و رسا که اگر وقتی کسی شنید متوجه شود. تمرین خودکار یکی از بهترین تمرینات صداسازی است. تمرین خودکار را باید هر روز انجام دهیم. الان چه اتفاقاتی افتاد و این کارش چیست؟ باعث میشود کلمات را پرقدرتتر میگوییم و واضحتر صحبت میکنیم. سخنرانهای حرفهای بعد از چند ساعت حرف زدن هم فکشان درد نمیگیرد، بابت اینکه جمجمهاش قوی شده و خیلی به حلقش به شمار نمیآورد. ۲۰ تا ۳۰ درصد صحبت سخنرانها یا خوانندهها از حنجره میآید، مابقی از فضای جمجمه است. این کمک میکند و یک وزنه است، مثل ورزشکاران که به پایشان وزنه میبندند و میدوند، ولی در مسابقۀ اصلی این کار نمیکنند. این برای این است که ماهیچههایشان قوی شود. تمرین خودکار هم همین است و به حنجره فشار میآورد تا واضح صحبت کنید و کمک میکند فکتان تحت فشار قرار بگیرد. وقتی تحت فشار قرار میگیرد مثل شلنگی است که باز است و خیلی راحت آب از آن حرکت میکند. اگر هر روز ۲ دقیقه انجام بدهید، بعد از سه هفته نتایجش را میبینید. این کار را باید تا سه ماه انجام بدهید، پشت فرمان، در خانه آسانسور و هر جایی که تنها هستید انجام بدهید. معلم اول دبستانتان را یادتان هست چطور دیکته میگفتند؟ به این تمرین بلند خوانی میگویند. یعنی هم بلند بخوانید و هم واضح و شمرده. این تمرین را اگر انجام بدهید، تا ۹۰ روز اگر هر روز ۵ تا ۱۰ دقیقه یک متن را بخوانید صدایتان بالای ۷۰ درصد قویتر میشود. سرما خوردید ولی میتوانید خوب صحبت کنید. تمرینات صداسازی همه خنده است. تمرین خودکار و تمرین بلند خوانی را انجام بدهید. تمرین بلند خوانی خیلی چیز عجیبی است. صدا مثل خوانندههای سنتی قوی میشود، مثل همایون شجریان یا سالار عقیلی که صدایشان دارد و یکدفعه اوج میگیرد و بالا میرود. این تمرین سلفژ است. اگر خیلی دوست دارید کار کنید کتابی نوشته شده به اسم “صدای خود را آزاد کن” نویسندهاش راجر لاو مربی صداسازی آنتونی رابینز، برایان تریسی و اکثر خوانندههای حرفهای امریکا است. یک دی وی دی هم آخر کتاب دارد با پیانو میزنم خودش هم تکرار میکند و آخرش را هم خالی میگذارد که شما تمرین کنید و تمریناتش خیلی قوی است. این یک تمرین خوبی است برای این که صدایتان را تقویت کنید، ولی منتظر نباشید یک یا دو ماه صدایتان خوب شود. حداقل ۳ ماه زمان میبرد. تمرینات صداسازی را که انجام میدهید مخصوصاً اوجهای بالا یک اعتماد به نفس عجیبی در باورتان احساس میکنید. صدایی که بالا میآید و حسش میکنید اعتماد به نفس عجیبی پیدا میکنید. بابت همین میگویند اگر در سخنرانی کمی اعتماد به نفستان کم شد کمی صدایتان را بالاتر ببرید، ذهن تحریک میشود و هورمونهای مربوط به قدرت را ترشح میکند. تمرینات صداسازی خیلی حس اعتماد به نفس عجیبی به شما میدهد، مخصوصاً تمریناتی که روی اوج است.
۱۰- گام دهم مسیر سخنرانی حرفه ای : تیزحسی
تیزحسی به شما کمک می نماید تا بتوانید در شرایط مختلف بخوبی و اثربخش بتوانید واکنش نشان دهید!
متن فیلم گام دهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
تیز حس باشید. تیز حسی یعنی چه؟ ناخودآگاهتان از من چه چیزی دریافت کرد؟ تیز حس یعنی مراقب کل حرکتها باشید، خوبها را جدا کنید به خودتان اضافه کنید و بعدها را ببینید خودتان نباشید. اگر من اجرایی داشتم که خیلی خوب بود شما آن را به خودتان اضافه کنید، اگر یک جایی دیدید که حس بدی پیدا کردید آن را در صحبتهای خودتان حذف کنید. حواستان باشد اجرایش نکنید، تیزحسی یعنی این. آن چیزی که از یک نفر خوب دریافت کردید، یک کاری کرد، یک حرفی زد، خوب راه رفت، خوب نگاه کرد، به خوبیهای خودتان اضافه کنید. ولی اگر حس بد پیدا کردید بگویید اگر من این کار را انجام بدهم شاید مخاطبم حس بد پیدا کند، من این کار را نکنم، من اینطور راه نروم، من اینجا از دست استفاده نکنم، من اینطور نگاه نکنم، من اینطور سؤال نپرسم و این یعنی تیز حسی و این کل مهارتهای ارتباطی است. یکسری آدمها فرکانسهای مثبتی دارند، این خیلی خوب است و این را بیاوریم در زندگی خودمان. آن فرد چه کاری کرد که من حسم بد شد؟ به خاطر چهرهاش، لباسش، به خاطر ایستادنش، پس من اینطور نباشم.
۱۱- گام یازدهم مسیر سخنرانی حرفه ای : یک جمع بندی خوب
در صحبت های خود حتما یک جمع بندی خوب از موضوعات بیان شده را داشته باشید!
متن فیلم گام یازدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
توجه داشته باشید اگر میخواهید جلوی جمع خوب صحبت کنید باید یکسری فاکتورها را رعایت کنید که روی اثر هالهای و زبان بدن خیلی مؤثر است. مسائل مختلفی است که باید بتوانید بررسی کنید. در بحث سخنرانی حرفهای فاکتورهای خیلی زیادی است که شما بخواهید یک مدرس خوب شوید، یک مدیر خوب شوید، فردی که بخواهید خوب صحبت کنید، فروشنده و مذاکره کنندۀ خوبی باشید فاکتورهای زیادی وجود دارد باید تمرین کنید و آنها را در درون خودتان نهادینه کنید. اگر چیزهایی که یاد میگیرید تکنیکها، روشها و صحبتها اگر در درون خودتان نهادینه نشده باشد نمیتوانید بر روی دیگران اثرگذار باشید و روی ذهن و قلبشان اثرگذار باشید. باید روی خودشان، چهرهتان و نحوۀ ایستادنتان خیلی کار کرده باشید تا در لحظه بتوانید تغییر کنید.
متن فیلم گام یازدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
رسالت خود را پیدا کنید. اگر پیدا نکنید هر چقدر کلاس بروید و پول خرج کنید فقط وقت خود و خانوادهتان را هدر میدهید. رسالت شما این چیزی که ته ذهنتان هست نیست، شاید یک چیز دیگری است و زور نزنید. رسالت جنسش معنا است ولی در درونش مادیات هم دارد. شما خانه را به دست میآورید که آرامش داشته باشید، ماشین را سوار میشوید تا به رسالت نزدیک شوید، با این خانم یا آقا ازدواج میکنید برای اینکه به رسالت برسید. در درون خودش پر از مادیات است ولی یکم معنا درونش امپراتوری میکند، یک چیزی است که شما را به سمت بیرون پرتاب میکند. آن فضانوردها را یادتان باشد. خیلی از نقاشهای خودمان، دانشمندان دنیا و یا بزرگترین ادبیات نویس هم خودکشی کرده است، انتهایش بسته است و وقتی به آن میرسند تمام است. گفتم ایده نویسی، در آن ۱۰۰ سؤال قوی داشته باشید، اثر هالهای بر زبان بدن، تمرینات بلند خوانی و تیز حسی که خیلی کمک میکند در موقعیتهای مختلف چون آنقدر قوی شده تصمیم درست را میگیرد. در سخنرانی میگوییم مدل ذهنی، آنقدر مدل ذهن قوی شده آدمهای مختلف در شرایط مختلف تحلیل و بررسی کرده و گفته او خوب صحبت کرده مثل او باشم و یا بد صحبت کرده مثل او نباشم. همه را تحلیل کرده و در یک لحظه که از او سؤال میپرسند پرقدرت جوابش را میدهد. فکر نکنید کسی که خوب صحبت کرده یک دفعه از شکم مادرش اینطور بوده، آنقدر تمرین کرده و در جمع مختلف بوده که یک قالتاقی شده که جلوی همه راحت است و وجود خودش را سعی میکند نگه دارد و زیر سؤال نبرد. این کمک میکند به سخنوری مثبت. شما جلوی جمع اصلاً نباید حرف کم بیاورید و آرام باشید. اصلاً نباید هیچگاه به عنوان یک سخنران، مدرس، فروشنده و بیزینس من حرف کم بیاورید. این نهایت قدرت شما است. شما باید یک سخنور قدرتمند باشید و این اقتدار شما را نشان میدهد و باید به آنجا برسید. وقتی سخنور قدرتمند میشوید، در درون خودش فن بیان، فروشنده و سخنران خوبی هم هستید. ادایش را دربیاور تا یک روزی خودش شوی و انجامش دهی. سخنرانی هم همینطور است، جلوی آینه یا جایی که تنها هستید تمرین کنید. من اولین تمرینهای خودم را در سالن خالی انجام میدهم و خودم را به صندلیها ارائه میدهم، خودم خندهام میگرفت ولی باید انجامش بدهیم.
۱۲- گام دوازدهم مسیر سخنرانی حرفه ای : حذف نقاط تاریک !
همیشه باید با آمادگی کامل حاضر شوید!
تا می توانید باید نقاط تاریک تخصص خود را حذف نمایید و همیشه برای جلسات از قبل آمادگی کامل داشته باشید.
متن فیلم گام دوازدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
شانس خوب همیشه برای بازیکن خوب است. بازیکن خوب چه بازیکنی است؟ آنکه همه را آنالیز میکند، دفاع با چه سرعتی میدود میتوانم به او لایی بزنم یا نه، وقتی با او مقابله شدم به چه کسی پاس بدهم؟ همه را بررسی میکند و یک لحظه که توپ میآید جلو میرود و به چیزی فکر نمیکند. آنقدر عصب، مغز و ماهیچههایش درگیر شدند و فعالیت داشتند که در لحظه تصمیم میگیرد. برای شوت زدن، برای دریبل زدن یا برای صحبت کردن یک سخنران. ایدههایتان را شروع به نوشتن کنید خیلی به دردتان میخورد. در سخنرانی بداهه چند کد داشت یکی را به شما گفتم، آماده نشدن برای چیزی در اصل آماده شدن برای شکست است. یک کد دیگر این است که باید اجزای بداهه را حذف کنید. بداهه یعنی من یک دفعه بیایم جلوی جمع صحبت کنم. حالا من میخواهم چیزهایی که باعث میشود من نتوانم کار را انجام دهم را حذف کنم. آنها چه کارهایی هستند؟ اگر میخواهید حرفهای باشید، هیچ نقطه تاریکی در تخصصتان نباید وجود داشته باشد. در عمل چطور به دست میآید؟ سوالاتی را در ارتباط با تخصص و جایگاه اجتماعی خودتان بنویسید، داشته باشید و گاهی به آن فکر کنید و جوابش را بدهید. آیا ۵۰ سؤال در رابطه با تخصص خودتان دارید که اگر در جمعی از شما خواستند در رابطه با آن صحبت کنید بتوانید صحبت کنید؟ آیا ۱۰۰ سؤال از اینکه خریدارها از شما چ بپرسند دارید؟ ۱۰۰ سؤال گیرانداز که گیرت بیندازند؟ آیا ۱۵۰ سؤال دارید که در مذاکره گیر نکنید؟ سوالاتی که احساس میکنید میتواند به خاطر تخصص، جایگاه و تحصیلاتتان در جایگاه مختلف از شما پرسیده شود را بنویسید و داشته باشید و بعضی اوقات به آن فکر کنید. کاری که سخنرانهای حرفهای میکنند، الکی نمیآیند جلوی جمع صحبت کنند. بر اساس تجربیات سالها میداند در جمعهای مختلف چه سوالاتی ممکن است از او پرسیده شود، چه جوابهایی را باید بدهد و در مورد آن فکر کرده است. داریم در رابطه با جلسات کاری، جلسات مذاکره، مشاوره، سخنرانی در جمع غریبه و جایی که یکدفعه از شما دعوت میکنند صحبت کنید صحبت میکنیم. اگر میخواهید در یک زمینۀ خاص متخصص شوید، حداقل باید ۲۰۰ سؤال خیلی حرفهای و سنگین در آن زمینه را داشته باشید که فکر میکنید مخاطب از شما میپرسد و احتمال دارد که گیر بیفتید. دنبال جوابش بروید و پیدا کنید. متخصص فروش هستید، مذاکره کننده هستید، متخصص بورس هستید، یک نفر از شما سؤال بپرسد میتوانید جواب دهید؟ حداقل خودت حس خوب داشته باش و بگو من تخصصم را خوب به دست آوردم. باید همه جا خیلی حرفهای باشید. در کنار ایدههایتان سؤالهایتان را بنویسید. سؤالهایی که در مورد جایگاه اجتماعی، تخصصتان، خودتان، خانوادهتان، کشورتان، شهرتان، در مورد یکسری باورها و هر چیزی که ممکن است مخاطبهایتان از شما بپرسند. این مخاطب میتواند هر کسی باشد، خریدار شما، همسر شما، همکار شما و هر کسی میتواند باشد. خواهش میکنم دفترچه ایدههایتان را بنویسید. این همه موضوعات مختلف وجود دارد، در هفته با چند آدم در ارتباط هستید؟ معلمهایی که درس میدهند، از درس دادنش کلی میتوانید ایده برداری کنید. اینجا این کار را کرد، اینجا زبان بدن نباید داشته باشیم، اینجا این سؤال را نتوانست جواب بدهد، همه اینها ایده برداری است و از چیزهای ساده شروع میشود. این که من دارم به شما درس میدهم هم شاید یکسری نکات باشد که من رعایت نمیکنم، بنویسید اگر این نکته را فاضلی رعایت کند خیلی خوب است، پس من رعایت میکنم. اینجا خیلی خوب از زبان بدن استفاده کرد، من هم این را انجام بدهم. این هم یک ایده است، این را در اجرای خود استفاده میکنید. همیشه سعی کنید آماده باشید و ذهنتان آمادۀ الگوبرداری باشد و با الگوها خودتان و تخصص خودتان را بالا بیاورید و خوب نشان دهید. یک کدی را در دوره به شما گفتم، گفتم اگر جایش بودید. گفتم اگر جایش بودید چه میگفتید؟ اگر جایش بودید چه کار میکردید؟ این یعنی چه؟ اگر جای آن مجری بودم چه کار میکردم و چطور صحبت میکردم؟ اگر جای معلم بودم چطور صحبت میکردم؟ اگر جای آن همکار بودم در این جلسه که انتقاد وجود دارد چطور انتقاد میکردم؟ یا اگر جای فرد انتقاد شونده بودم چطور انتقاد میشنیدم و جواب میدادم؟ همۀ اینها یعنی فعالیت مغزی و شما را آماده میکند در جایگاههای مختلف خیلی خوب بتوانید پرش و صحبت کنید، این را یادتان باشد و فراموش نکنید. سؤالاتتان را در تخصص خودتان بنویسید. اگر الان سخنرانی نمیکنید، قطعاً روزی میرسد که باید صحبت کنید و این کار را انجام دهید. اگر الان آماده نشوید آنجا در آن باید فرصتی که خداوند به شما داده را راحت از دست میدهید. یک جایی میرسید که باید جلوی جمع صحبت کنید، قطعاً میرسد و شک نکنید یک روزی اتفاق میافتد ولی چقدر آماده هستید؟ هر لحظه باید آماده باشید. اگر جایش بودم چه کار میکردم؟ چه فعالیتی انجام میدادم؟ چطور نگاه میکردم؟ چطور صحبت میکردم؟ چطور جواب میدادم؟ چطور راه میرفتم؟ چطور از دستهایم استفاده میکردم؟ همۀ اینها یعنی به مغز، دستهایت و کل بدنت فرمان میدهی که این شکلی باش، این شکلی نباش و اینها دارد میگیرند عصبها و ماهیچهها میگیرند که اینطور نباشد، آنطور باشند، آنطور راه بروند. مغز شما فوقالعاده قدرتمند است. در عین اینکه بین واقعیت و تجسم را خیلی متوجه نمیشود ولی خیلی قدرتمند است و کارش را خوب انجام میدهد. مثل یک اسب وحشی میماند. همین اگر جایش بودم خیلی به مغز فشار میآورد چون دوست ندارد جای کسی باشد، دوست ندارد فکر کند و انرژی مصرف کند. ولی وقتی سوارش شوید و رامش کنید هر بار بخواهید میتوانید سوارش شوید و تند حرکت کنید. مغز شما یک اسب قدرتمند ولی وحشی است و باید رامش کنید.
متن فیلم گام دوازدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
هیچ نقطۀ تاریکی در تخصصتان نباید وجود داشته باشد. حداقل شما در آن دفترچه ایدههایتان ۲۰۰ سؤال قدرتمند باید داشته باشید و سخت و سنگین که در مورد تخصص، جایگاه و دانش خودتان باشد که اگر از شما پرسیدند بتوانید خوب جواب دهید و سؤالهای گیری باشد. سؤالهایی که خیلی به آن فکر نکردید و کسی از شما نپرسیده. در زندگی شما سخنرانی و فن بیان چه تأثیری گذاشته که الان درس میدهید؟ سؤالی بوده که از من پرسیدند، خودت چه تغییری کردی؟ فروش در زندگی شما چه تأثیری داشت؟ اخلاقیاتتان در مذاکره چه تأثیری داشت؟ جواب دارید؟ موسیقی چه تأثیری بر زندگیت داشت؟ تأثیر تو بر پدر و مادرت چه بود؟ جوابی داری؟ این سؤالهای ساده بود، جواب دارید؟ وقتی جوابش را داشته باشید یعنی دارید خوب کار میکنید و تأثیرش روی دیگران و خودت زیاد است. در فن بیان، فروش و سخنرانی خیلی در مورد تکنیکهای مختلف صحبت میشود و شما اجرا میکنید، ولی خیلی از مواقع و خیلی از جاها تکنیک بردار نیست و نمیتوانید از تاکتیک استفاده کنید. خیلی از مسائلی که مربوط به ارتباطات کلامی است جنسشان چه جنسی است؟ چه چیزی باید در درون شما قوی باشد که بتوانید ارتباط را خوب برقرار کنید؟ قدرت تفکر از کجا میآید؟ برمیگردد به فکر ما و فکر ما برمیگردد به احساس ما. احساس شما در لحظۀ اکنون چیست و چه اتفاقی میخواهد بیفتد؟ تا حالا بوده که خیلی حس خوب داشتید و بعد یکسری اتفاقات خوبی افتاده؟ ولی یک جای دیگر در مغزتان دارید با یک نفر دعوا میافتید بعدش چه اتفاقی برایتان میافتد؟ هیچ کدام از اینها با هم بی ارتباط نیستند، درست است که به ظاهر دو فیزیک جدا هستند ولی کاملاً به هم مرتبط هستند. از هر لحاظ که بگوییم، از لحاظ عصبی، کائنات، جهان هستی و قانون جذب بگویم همه با هم مرتبط هستند. وقتی میتوانید ارتباط کلامی خوب برقرار کنید که احساس خوب نسبت به خودتان داشته باشید، یکی میگوید اعتماد به نفس، یکی میگوید عزت نفس. ولی یک حس خوبی نسبت به خودتان، فیزیک خودتان، چهره خودتان و وجود خودتان در آن لحظه داشته باشید و با همان بتوانید ارتباط برقرار کنید و قطعاً با آدمهایی که شاکی هستند خیلی راحت میتوانید ارتباط برقرار کنید، حتی با آدمهایی که با شما مشکل دارند با همان حس خوب اتفاقات خوب میافتد. این خیلی قدرتمندتر از آن تکنیکها و تاکتیکها است. ذهن را درگیر تاکتیکها و تکنیکها کنید، ولی زیاد نه. ذهن را درگیر این کنید که احساساتتان را خوب کنید. بهترین تمرین حس خوب میتواند شکرگزاری باشد و آن شکرگزاری را بنویسید و با هیجان بیانش کنید. میتواند جلوی آیینه باشد، میتواند در تنهایی خودتان باشد، میتواند در یک آسانسور بدون دوربین باشد، هر جایی میتواند باشد. شرایط خاص هم وجود دارد و من هم داشتم، ولی واقعاً نتیجه میدهد. یک لحظه باید بتوانید خودتان را جدا کنید. این جدا کردن میتواند شروع به نوشتن باشد، حرف زدن با یک آدم باشد، گوش کردن به موسیقی باشد، یک لحظه باید خودتان را جدا کنید و نباید در آنجا جریان بیفتید. حرف این است که بیا بیرون و یک لحظه به خودت فکر کن. ذهن را چطور مدیریت کنیم؟ پشت پرده مدیریت چیست؟ شاید ذهنم درگیر باشد و نتوانم فکر کنم، چه کار کنم؟ در بحث مدیریت ذهن بحث چرایی را بررسی کنیم. میتوانید نفس عمیق بکشید، یک آب خنک بنوشید، چای بخورید، به موسیقی گوش بدهید. من حتی در دورهای یک شاگرد داشتم که خیلی عصبانی بود و وقتی در شرایط مختلف قرار میگرفت مدیریت ذهن را نداشت. به او گفتم یک کار را انجام بدهد. گفتم یک آینه در خانه بگذار که یک جای خاص باشد، هر وقت از جلوی آن آینه رد میشوی شروع به خندیدن و مسخره بازی کن و بعد رد شو و برو. بعد از یک مدت حس و حالش بهتر شد. همین کارهای ساده کنار هم قرار میگیرد ذهن آرام میشود، حس خوب میشود و میتوانید مدیریت کنید و به راحتی از آن چالش بیرون بیایید. حستان را باید خوب کنید، با هر چیزی که میتواند حس و حالتان را خوب کند. قطعاً در بحث مهارتهای کلامی خیلی به شما کمک میکند. خیلی از چیزهایی که گفتیم بیس کلی و بزرگی برای خیلی از مهارتها است. خیلی از چیزها بیس فروش و مذاکره بود، پایه و اساس ارتباطات کلامی، ارتباط مؤثر، سخنرانی، فن بیان و مهارتهای کلامی و یک پایۀ خیلی خوبی بود. میتواند جدا در تخصص سخنرانی رسانهای کار کنید. آن یکسری الزامات بیشتر از الزامات ما و خارج از این دوره میشود چون خیلی خاص است. یک زمان میخواهید بحث فروش را آموزش ببینید، یکسری الزامات بیشتر است، روی ذهنیت و یکسری تکنیکهای کلامی باید بیشتر کار کنید. ولی این یک بیس خیلی قدرتمندی است و هر چیزی را میتوانید روی آن قرار دهید و یک پله بالاتر بروید.
۱۳- گام سیزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای : ساختار صحبت
برای هر صحبتی حتما باید یک ساختار قدرتمند و اثرگذار را استفاده نمایید.
متن فیلم گام سیزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
گفتیم در روند سخنرانی در بدنۀ اصلی سؤال پرسید، داستان گفتید، نقلقول گفتید ولی الان موضوع اصلی خودتان را باید بیانش کنید. گفتیم مغز ما دو قسمت دارد، نیمکرۀ راست و نیمکرۀ چپ. نیمکرۀ راست به دنبال احساسات و نیمکرۀ چپ به دنبال منطق است. شما باید مثل برفپاککن نیمکرۀ چپ و راست را درگیر کند. تکنیک برفپاککن یعنی شفاف کردن شیشه ماشین برای اینکه جلو را ببیند، شفاف کردن ذهن مخاطب برای اینکه جلو را راحتتر بیند، موضوع را راحتتر درک کند و درگیری چپ و راست مغز مخاطب. یعنی وقتی در مورد یک موضوع صحبت میکنید، یک منطق را بیان میکنید، یک سرفصل را توضیح میدهید شروع کنید به اینکه سمت راست مغز مخاطب را هم قلقلک بدهید و تحریک کنید. با یک داستان، با یک مثال، با یک کلیپ، با یک کار عملی، یک چاشنی که سطح توجه راست و چپ مخاطب هر دو بالا برود. یک نمودار بود که مغز مخاطب بعد از ۱۰ دقیقه آف میشود، دلیلش استفاده نکردن از چاشنیها بود. وقتی از چاشنیها استفاده کنید در کنار پیامها و منطقهای خودتان، از داستان، مثال، نقلقول و کلیپ سطح توجه مخاطب خیلی بالا و بالاتر میرود. چاشنیها را فراموش نکنید.
متن فیلم گام سیزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
در مورد چارچوب و سخنرانی، وقتی میگوییم چهارچوب منظورمان چیست؟ وقتی در مورد چارچوب سخن میگوییم یعنی چه؟ فونداسیون، شالوده، اسکله، اولین چیزی که در ساختمان بعد از طراحی ساخته میشود چیست؟ فونداسیونش بالا میآید و بعد اسکله روی آن قرار میگیرد. صحبتهای شما هم باید این باشد. در مورد چیزهایی که میگویید، محتواهایی که میگویید میشود همان آجر، ملات، سیمان و ظریف کاریهای ساختمان، ولی باید یک چهارچوب داشته باشید که طبق آن جلو بروید. این چارچوب خیلی مهم است که اول چه چیزی را شروع کنید و بعد چه چیزی را بگویید و بعد به کجا برسید، این خیلی مهم است. از چه چهارچوبهای میتوان برای صحبت کردن، فروش و مذاکره استفاده کرد و یا از چه چیزهایی استفاده میکنید؟ برای سخنرانی ساختارهای مختلفی وجود دارد. به تعداد آدمها و به توان همان آدمها حداقل ساختار وجود دارد که بی نهایت ساختار میشود و میتوانید استفاده کنید. برای هر جایی، هر فردی، هر موقعیتی، هر صحبتی، هر مذاکرهای میتوانید خودتان در ذهنتان ساختار بچینید. ولی وقتی وارد مطالعه میشوید میبینید کتابهای مختلف مثل کتاب خودم ساختارهای مختلفی را چیدم و گفتم این ساختار ساختار خوبی است، ولی وحی منزل نیست و میتوانید یاد بگیرید، سوارش شوید و خودتان یک ساختار ایجاد کنید. یک ساختار ساده وجود دارد و یک اسمی هم برایش گذاشتم تحت عنوان “شتاب”. گفتیم با این ساختار شروع کنیم، اول آن «ش» است یعنی من باید شروع خوبی داشته باشم. از چه روشهایی برای شروع استفاده میکنید؟ هدف شروع این است که ذهن مخاطب را درگیر کند. یا سؤال میگوییم، یا داستان و یا آمار. استفاده از آمارها یکی از بهترین روشها برای شروع است یا جملات تکان دهنده که میتواند شبیه آمار باشد که ذهنیتهای رایج را به چالش بکشد. مثل بیش از ۸۰ درصد جامعه دانشجویی ما بیکار هستند و یا از تفکرات رایج بگوییم. همین چند روز قبل در نمایشگاه بین المللی طبقۀ بالای همان سالنی که ما بودیم شیرین عسل آمده بود. برای ما جالب بود که شیرین عسل آمده بود در مجموعۀ توسعۀ کسب و کار و استارتاپها. نشستیم با یکی از مهندسانش صحبت کردیم گفت ما یکسری پفک زدیم که پفکهای خیلی خوبی بود ولی استقبال نشد. گفت پفکهایی که در بازارها هستند رنگدانههای نارنجی میزنند و ما برای اینکه به مردم آسیب نزنید این کار را نکردیم، استقبال نشد و محصول را عوض کردیم و بردیم به سمت بیسکویتهای مختلف. اینکه بیایید در مورد مواد غذایی که ما راحت میدهیم بچه میخورد، مثل چیپس، پفک، سوسیس و کالباس و یا هر چیزی که خوردنی باشد یک تفکر رایج، یک خوراکی، یک چیز رایج را میتوانیم به چالش بکشیم، با آمار و یا با چیزهای منطقی. دومین روش این است که از سؤالات استفاده کنید. سوا لاتی که چرا و چگونه دارد. حتی اگر خیلی هم نمیخواهید صحبت کنید دو سؤال بپرسید، چرا و چگونه. اگر جای من بودید در این لحظه چگونه صحبت میکردید، از چه روشی استفاده میکردید؟ یکسری هستند که خیلی زرنگ هستند و هیچ حرفی برای گفتن ندارند. توجه کنید که خیلی کم صحبت میکنند ولی خیلی حرفهای توپ را در زمین مخاطب میاندازند. سؤالات خیلی مهم هستند، سؤال بر ذهن قفل میشود و تا وقتی مخاطب جوابش را پیدا نکند آزاد نمیشود. سؤالات واقعاً قفل میشوند. سوا لاتی با چرا تحریک کنجکاوی میکنند و سوا لاتی با چگونه. چرا در جامعۀ ما چنین وضعی وجود دارد؟ ذهن مخاطب را کنجکاو میکند. چگونه میتوانیم وضعیت را بهتر کنیم؟ نحوه رسیدن به جواب سؤال را در ذهن مخاطب میگرداند. چگونه میتوانیم جامعه خوب و شاد و با اخلاق داشته باشیم؟ وقتی چگونه را میگویم و از مخاطب میخواهیم که جواب سؤالمان را بدهد هم یخشکنی میکنیم، هم ارتباط برقرار میکنیم و هم شروع خوبی داریم. از آمارها تا میتوانید استفاده کنید، آمارهای تخمینی و سؤالات. سؤالات خیلی قدرتمند هستند، هم اول و هم حین سخنرانی. «ت» در مورد توضیح موضوع است. من وقتی میخواهم در مورد خوراکیهای رایج در جامعه مثل پفک، چیپس، کرانچی و هر چیزی صحبت کنم آمارش را میدهم و میگویم بیش از ۹۵ درصد پفکها پر از مواد نامناسب و رنگدانههای مصنوعی هستند و طبیعتی در آن وجود ندارد. البته آنها میگفتند صد درصد و ما آن را کات کردیم و از بازار بیرون آمدیم. وقتی در موردش صحبت میکنم، همین توضیح و مثال زدنهای من است. همۀ اینها پر از رنگدانههای مختلف است. اینها همه به بدن، صورت و پوست بعد از یک مدت آسیب میزند و حتی شاید در بچهها بعد از ۲۰ سال یکی از عوامل نازایی میتواند باشد. یکی از عوامل مهم نازایی که خیلی از دکترها میگویند بیش از ۷۰ درصد احتمال دارد که این اتفاق بیفتد، برای بچههایی که بیش از حد پفک، چیپس، کرانچی و مواد رنگدانهای میخورند. در مورد آن موضوع توضیح میدهیم این توضیحات میتواند هر چیزی باشد. موضوع را میشکافیم و کمی بیشتر و بیشترش میکنیم. منظور از «الف» اطلاعات کمکی و اعتبار سازی است. یکسری اطلاعات کمکی هم به مخاطب میدهم. وقتی میگویم شیرین عسل و مثال میزنم به ذهن شما یک سری اطلاعات کمکی میدهم، اعتبار سازی میکنم. شیرین عسل مهندس فروشش این را به من گفت. وقتی مثال میزنیم و توضیح میدهم، حتی خود آمار دادنها، همۀ اینها میشود اطلاعات کمکی. مغز ما خیلی اطلاعات کمکی را دوست دارد و حس خوبی میدهد. وقتی من از شیرین عسل صحبت میکنم یک برند بزرگ مواد غذایی در ایران، اعتبار ایجاد میکنم و اطلاعات کمکی میگیرم و کمک میکند آن حرفی که زدم در ذهن شما تائید شود. وقتی یک آبگوشتی را میخورید، بعدش میگویید چه چیزی خوشمزه بود؟ نمیگویید گوشت گوسفندی خوبی بود، میگویید چقدر فلفلش اندازه بود. در مورد ماست هم از سبزی خشک، ترکیبات و نمکش صحبت میکنید، از آن حسی که داد. حس خیلی ماندگار است. مغز ما همین است، غشای بالایی سمت راست دنبال حس و حال خوب است، همۀ چیزهای خوب، فیلم، داستان، طنز، ماهیگیری، سینما، شنا و به دنبال چیزهای خوب است. سمت چپ دنبال عدد و محاسبه است، دنبال فرمولهای مختلف است و کلاً دنبال حساب و کتاب است. ما باید بتوانیم در صحبتهای خودمان قسمتهای چپ و راست مخاطب را درگیر کنیم. چون وقتی درگیر شود سطح توجهش خیلی بیشتر میشود، انرژیاش به توان ۲ میرسد و کاری که برفپاککن انجام میدهد را باید بتوانید با ذهن مخاطب انجام بدهید. نتیجه شیشه را پاک میکند و نتیجه آن میشود که من بتوانم جاده را ببینم. من هم باید از چاشنیهای چپ و راست مخاطب استفاده کنم، اطلاعات و چاشنی بدهم تا فضا را باز کنم تا مخاطب و شنونده موضوع را بهتر درک کند. حرفهای شما باید مثل عملکرد یک برفپاککن باشد. اطلاعات منطقی، اطلاعات کمکی و اعتبارسازی، آمار، سؤال، عکس، کلیپ، بازی و هر چیزی میتواند باشد. راستیها خیلی کمککنندهتر هستند و حس خوبی را به مخاطب میدهند. راستیها هستند که کمک میکنند ما چپیها منطق را بعدها یادمان بیاید. از یک تصویر و کلیپ یادمان بیاید که منطق آنچه بوده و در مورد چه چیزی قرار بود صحبت کنیم. «ب» بیان یک نکته است. من باید یک نکتهای را بیان کنم یا یک نتیجه را بگویم. یک چیزی را باید بیان کنم که مخاطب بگیرد و با خودش ببرد یا کاری را انجام بدهد. مثال، حواستان باشد اگر میخواهید از پفکها و مواد رنگدانهای استفاده کنید، استفاده کنید چون بچهها و خودتان هم دوست دارید ولی تا میتوانید چیزهای بهتر و خوشمزهتری را جایگزین آنها کنید. بپرسید و سایتهای مختلف را بررسی کنید، مواد رنگدانهای خیلی تأثیرات وحشتناکی بعد از ۲۰ سال روی بچهها خواهد گذاشت. حواستان باشد نمیگوییم استفاده نکنید، ولی نه به اندازۀ زیاد، خیلی کم استفاده کنید و چیزهای دیگر را جایگزین کنید. این هم از این فرمول ساده و کاملاً من در آوردی.
متن فیلم گام سیزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
وظیفۀ شما به عنوان یک سخنران حرفهای و اثرگذار، وقتی بخواهید یک سخنرانی مفید انجام بدهید این است که همیشه در حال شکستن ریتم عادی باشید. هر کاری باید در بین صحبتهایتان انجام دهید. فرقی نمیکند فروش است یا مذاکره، درگیری و شکستن ریتم عادی را داشته باشید. سعی نکنید یکدفعه یک ربع، نیم ساعت یا یک ساعت صحبت کنید، این خیلی خطرناک است. شاید بهترین صحبتها را بگویید ولی بعد از جلسه روی ذهن مخاطب نمینشیند. بعد از جلسه آن چاشنیها در ذهنش قرار میگیرد. شاید شما بگویید در جلسۀ فروش چاشنی من چه چیزی میتواند باشد؟ شاید همان چای که به مخاطبتان میدهید و با او مینشینید و چای میخورید. همان شاید یکی از چاشنیها باشد. از چیزهای ساده نگذریم. سعی کنید در هر جلسۀ گفتگو هر چیزی که حس خوب میدهد، هر چیزی که ریتم عادی را میشکند استفاده کنید. این فقط برای سخنرانی نیست، برای فروش، مذاکره، صحبت و هر نوع ارتباط کلامی است.
۱۴- گام چهاردهم مسیر سخنرانی حرفه ای : استفاده اثرگذار از زبان بدن
در سخنرانی حرفه ای قطعا باید بتوانید از زبان بدن خود بگونه ای اثرگذار و حرفه ای استفاده نمایید تا بتوانید منظور و مقصود قلبی خود را بخوبی ارائه دهید.
متن فیلم گام چهاردهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
از حرکات کلیشهای در زبان بدن پرهیز کنید. حرکات کلیشهای در زبان بدن چیست؟ در یک زاویۀ خاص حرکت کردن، یا با هر موضوعی دستها همان حالت را دارند، این کلیشه است. لازم ندارید دست را پایین بیندازید و وقتی لازم دارید از آن استفاده کنید. تصور دیگران در مورد شما خیلی میتواند خوب باشد اگر زبان بدنتان قدرتمند باشد. محکم بتوانید روی پاهایتان بایستید، ۱۰ تا ۱۵ دقیقه پیاده روی را فراموش نکنید. سعی کنید حداقل روزی یکبار با پله از ساختمان بالا بروید، ماهیچههای پا را قوی میکند. وقتی محکم میایستید نگرش خودتان را نسبت به خودتان قویتر میکند و واقعاً علامت قدرت و ژست اعتمادبهنفس است. جلوی آینه روزی ۲۰ تا ۳۰ ثانیه حرکت کنید و ببینید با این استایل چه حسی خودتان و مخاطبتان پیدا میکنید. روزی ۲۰ تا ۳۰ ثانیه جلوی آینه صحبت کنید. ۳۰ ثانیه تا یک دقیقه دستتان را بکشید، خیلی میتواند به شما کمک کند. با کسی که به او اعتماد و اطمینان دارید چطور صحبت میکنید؟ به نحوۀ ایستادن و زبان بدنتان توجه میکنید؟ یا فقط صحبت و گفتگو انجام میدهید؟ به چه چیزی دقت میکنید؟ به مادر و پدرتان یا به زبان بدنتان؟ اصلاً حواستان به چیزی نیست و فقط دارید صحبت میکنید. ما میگوییم در زبان بدن با مخاطب خودتان راحت باشید. درست است که زبان بدن یکسری اصول دارد و ما به شما گفتیم، ولی قرار نیست تبدیل به ربات شوید و زبان بدن شما را محدود کند. فقط باید حواستان به باید و نبایدها باشد، وگرنه باید جلوی جمع راحت باشید و آن حس را منتقل میکنید اگر راحت باشید و اگر نباشید هم منتقل میکنید و باید حواستان باشد. لبخند را فراموش نکنید. موقع صحبت کردن سلام که میکنید یک لبخند کوتاه داشته باشید، بحث جدی است ولی اشکال ندارد، همان کار خودش را میکند و یخشکن خوبی میتواند باشد. حستان و اعتمادبهنفستان هم خوب میشود و ارتباطتان با مخاطب صمیمانه میشود. گاردتان را همیشه باز نگه دارید و دستتان همیشه بسته نباشد. وقتی ا یک نفر گفتگو میکنید همیشه برای اینکه به سمت جلو پیش ببرید سرتان را تکان بدهید، یعنی حواسم هست. اگر یک نفر جواب شما را داد ممنون، تشکر، و سرتان را تکان بدهید. سر تکان دادن خیلی روی مخاطب تأثیر میگذارد. پاهایتان هم باید محکم روی زمین بچسبد و باید صاف باشد برای اینکه قدرت را نشان دهید. وقتی میخواهید تاتامی مبارزه کنید پاهایتان شل هست یا آماده است به سمت جلو حمله کنید؟ نمیگویم حمله کنید، ولی باید محکم بایستید تا زانوهایتان نشکند. وقتی محکم نباشید میشکند. باید عادت دهید، ۱۰ تا ۱۵ دقیقه پیاده روی محکم داشته باشید و پاهایتان زمین را حس کند. تمرین کنید تا مسیر عصبی شکل بگیرد و شکسته نشود و خودش تنظیم کند. به خودش بسپارید، خودش انجامش میدهد. به شرط اینکه در پیادهروی روزانه حواستان به پاهایتان باشد، مثل روزهای اول که رانندگی میکردید، دیگر بعد از آن که به کلاچ و دنده توجهی ندارید. مراقب حرکات چشمهایتان هم باشید. سعی کنید بیشتر از ۲ ثانیه به چشمها نگاه نکنید. چشمها خیلی انرژی متفاوتی را منتقل میکنند. مراقب حرکات دستتان باشید. راحت باشید و قرار نیست ربات باشید، خودتان باشید و راحت باشید. نحوۀ ارائۀ هر چیزی اهمیت آن را مشخص میکند. وقتی خوب ارائه میدهید یعنی آن مطلب خیلی مهم است. وقتی محکم میایستی، محکم راه میروی و زانوهایتان نمیشکند یعنی روی موضوع خیلی تسلط داری و این موضوع خیلی برایت اهمیت دارد و مخاطب را جلب میکنی. برای همین بود که استیو جابز دو تا سه ماه برای هر ارائهاش کار و تمرین میکرد. سخنی که از دل برخیزد، لاجرم بر دل نشیند. اگر میخواهی با موضوع جرقهای بر قلب دیگران روشن کنی، اول باید قلب خودت جرقه زده باشد و خودت آن حس را داشته باشی تا به دل بقیه بنشیند. ممکن است یک نفر زبان بدن خیلی حرفهای نداشته باشد، همین که از قلبش و با حسش صحبت کند میتواند خیلی مؤثر باشد. اینها را گفتم تمرین کنید و به اینجا برسیم که خودتان باشید و با حس خودتان حرفهایتان را منتقل کنید. باید آن حرفی که میخواهید بزنید را حس کرده باشید، نه اینکه فقط زبان بدن باشد و با تکنیک اجرا کنید. بالاخره انسان است و حس میکنند که دارید فیلم بازی میکنید. خودتان باشید. برای موقعیت اجتماعی خودتان دوست دارید چطور شناخته شوید؟ من دوست دارم آدمی شناخته شوم که صادقانه با دیگران صحبت میکنم، دنبال فریب دیگران نیستم، میخواهم اخلاق را گسترش بدهم. برای اینکه این حالت اتفاق بیفتد باید چطور باشیم و چه لباسی بپوشیم؟ این نکتهها را برای خودتان بنویسید.
متن فیلم گام چهاردهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
چطور بنشینم که خوب باشد؟ وقتی دست به هم نزدیک میشود و روی ران پا قرار میگیرد حس خوبی را میتواند نشان بدهد، حس همراهی را نشان میدهد. این حس را به مخاطب میدهد که من هستم تا حرفت را گوش دهم. در حالت مناسب نشستن وقتی گفتگو انجام میدهید کمر باید چه شکلی باشد؟ بهترین حالت این است که کمر کامل به پشت تکیه نمیدهد، شانهها کمی جلوتر میآید. آدمی که حرفهای است همیشه صاف نیست و یک مقداری شانهها به سمت جلو است و دارد گفتگو میکند. میگوید بگو من حواسم به توست. اگر با فرد مقابل ارتباط قبلی داشته باشد حتی به سمت جلوتر هم میتواند برود، یک نفر هم حتی به پشت تکیه هم نمیدهد و به جلوی صندلی میآید. این خیلی فضا را صمیمانه میکند. با یک نفر که از قبل ارتباط داشته، کارمند و یا دوست بوده. این یعنی کلاً مال تو هستم و خیلی صمیمانه شد. حالت عادی این است که پشت بدن کاملاً به صندلی چسبیده، کمر هم چسبیده و شانهها کمی به سمت جلو میآید و در جلسات خیلی میتواند مؤثر باشد. یعنی هم دارم حرفت را میشنوم و اهمیت میدهم و هم حرف من مهم است. اگر میخواهید دوستانهتر کنید دستتان روی میز باشد. اگر مینویسید کف آن دستتان به سمت آسمان باشد. هر چیزی که به مخاطب حس خوب بدهد باید در آن حالت قرار بگیرید. زبان بدنتان باید طوری باشد که فرد با شما شروع به مکالمه کند و حرف دلش را به شما بزند و بداند که محترمانه دارید حرفش را میشنوید. قرار نیست همۀ چیزهایی که گفتم را تقلید کنید، این فقط الگو و نمونه است و شما باید با توجه به استایل و شخصیتتان از این الگوها استفاده و برای خودتان را ایجاد کنید. یک جایی قرار است با زبان بدنتان به مخاطبت یک چیزهایی مخابره کنید، بیش از حد صحبت میکنید، وارد منطقۀ قرمز شدید، حرف الکی، بیمنطق و بیسند میزنید، همه را باید با زبان بدنتان نشان دهید. زبان بدن شما یا بدن مقابل قفل که شود یعنی نمیخواهید گفتگو ادامه داشته باشد و باید بازش کنید. اگر حرفهای باشید باز میکنید. در آن لحظه که زبان بدنتان بسته است، من زبان بدنم را یک لحظه باز میکنم. ذهن آدم همنوایی دارد. وقتی من این کار را میکنم ذهن شما میرود به سمت همنوایی با من. یک لحظه خودم را شل میکنم و او هم شل میکند، این همنوایی ذهن انسان است. انسان دوست دارد زبان بدنش و رفتارش شبیه دیگران باشد، به این اعتبار جمعی میگویند و میتواند خطرناک هم باشد ولی ابزار قدرتمندی در گفتگو است که میتوانید از آن استفاده کنید. یک لحظه گفتگو به نتیجه نمیرسد، بعضیها میروند عقب لم میدهند، خودشان را آزاد و راحت میکند و طرف مقابل هم همین کار را انجام میدهد و آن تنش بین میرود. اگر مدیر یا مذاکرهکننده حرفهای باشد تنشی باشد خودش و زبان بدنش را آزاد میکند که روبرویش هم آزاد شود و از تنش بیرون بیاید. در نشستنهایتان هم مراقب باشید. خیلی از جلسات ادارات با نشستن است، اینکه چطور بنشید، زاویۀ کمرتان چطور باشد. حواستان باشد شانههایتان یک مقدار به سمت جلو باشد اگر شانههایتان عقب باشد یعنی میخواهید بگویید من تمایلی ندارم، اگر جلو باشد یعنی دارید گوش میدهید. دستهایتان بسته نباشد، روی ران قرار بگیرد یا روی میز باید باز باشد، یعنی من مایل به شنیدن حرفهای تو هستم. در کل مراقب زبان بدنتان باشید و اینها کمک میکند که مفهوم و مقصودتان را بهتر بفهمانید و طرف مقابل را متقاعد و همراه خودتان کنید. آقای آلبرت محرابیان که آن حرف را زد در امریکا جامعۀ بالایی داشت و اکثرشان هم زن و شوهر بودند. گفتگوهایشان را بررسی و تحلیل کرد تا ببیند کدامشان گفتگوهایشان به نتیجۀ خوب و کدامشان به تنش میرسد. زبان بدنتان خیلی مؤثر در ارتباط نزدیک یا تنش است. زبان بدن از فرق سر تا نوک پا است، نحوۀ نگاه کردن، نحوۀ حرکت لبها، دهان تا پا و نحوۀ ایستادن همۀ اینها یا گفتگو را جلو میبرد یا از بین میبرد. برای همین میگویم ۵۵ درصد زبان بدن خیلی مهم است.
۱۵- گام پانزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای : مدیریت ترس در ارتباطات کلامی
نکاتی وجود دارد که می توانید به کمک آنها باورهایی قدرتمند و اثرگذار برای مدیریت ترس خلق نمایید.
متن فیلم گام پانزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
تصویر صحیح ذهنی، بحث مهارت در اجرای کار و بعد تمرین، تمرین و تمرین. یعنی شما هم باید از تخیلتان برای موفقیت در هر کاری استفاده کنید، از جمله فن بیان، سخنرانی و اعتمادبهنفس. هم باید مهارت به دست بیاورید، آموزش ببینید و در کنار یک مربی کار کنید و همین که در جمعهای مختلف تنها صحبت کنید و حرفتان را بزنید. این سه مؤلفه بزرگ و بزرگتر میشود آن اعتمادبهنفس شما در هر کاری که میخواهید از جمله فن بیان در کل زندگیتان رخ میدهد. تجسم کنید، مهارت به دست بیاورید و تمرین کنید. اینها میتواند موفقیت شما را رقم بزند. واقعاً بزرگترین اتفاقی که میتواند در اشتباه شما رخ دهد چیست؟ تمرین کردید، آماده شدید، محتوایتان را آماده کردید، تجهیزات را بررسی کردید، ساختاربندی کردید، ترسها را بررسی و مدیریت کردید ولی یکجا تپق زدید، حرف کم آوردید و یک اشتباهی رخ داد، چه میشود؟ برای آن لحظه هم فکر کردید؟ سؤال من این است که اشتباه کردید، بزرگترین اتفاقی که رخ میدهد چیست؟ زمین به زیرزمین میچسبد و آسمان به زمین میآید؟ چه اتفاقی میافتد؟ به اینجا هم فکر کنید ناخودآگاه شما شما را ول نمیکند و میگوید درست است که تمرین کردید، ولی شاید این اتفاق هم بیفتد. یک بررسی کنید و بگویید این اتفاق هم بیفتد اشکال ندارد شروع میکنید یک مقدار تحلیل کردن که ناخودآگاهتان آرام بگیرد و آرامش پیدا کند. تپق زدم حرف زدم کم آوردم، محتوای بعدی بهتری دارم. سوئیچ میکنم و جابجا میشوم روی محتوای بعدی و آن را خوب ارائه میدهم و اگر یادم آمد برمیگردم و آن را انجام و ارائه میدهم و بعد صحبتم را ادامه میدهم. یک مقدار ناخودآگاه شما و آن اسب وحشی آرام میشود. ناخودآگاه شما همیشه میخواهد شما فرار کنید. مغز شما همیشه میخواهد شما از یک صحبت در بروید و فرار کنید. نمیخواهد انرژی مصرف کند، میخواهد شما حفظ شوید و داستانش این است.
متن فیلم گام پانزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
شانس خوب همیشه برای بازیکن خوب است. بازیکن خوب چه بازیکنی است؟ بازیکنی که کل زمین را میچرخد، راه میرود، سرعت همه را بررسی میکند، از کجا رد شود، از کجا سانتر کند. بازیکنی نیست که یک گوشه بایستد و منتظر باشد که توپ سمتش بیاید. بازیکنی است که کل زمین و بازیکنان را بررسی میکند و بعد گل میزند، تلاش و کار میکند و بعد میگویم چقدر شانسش خوب است. شانس خوب فقط برای بازیکن خوب است. من این جمله را همیشه گفتم اگر بخواهید صبر کنید ترسهایتان از بین برود اقدام کنید و کاری کنید، باید تا آخر عمر صبر کنید. باید اقدام و حرکت کنید. این جمله را از حضرت عیسی مسیح داشته باشید که فقط عشق مطلق است که میتواند ترس را نابود کند. وقتی به یک چیزی علاقه دارید، انگیزه دارید و بر روی آن تمرکز میکنید کل فضای ذهنی شما تحت تأثیر قرار میگیرد و دیگر خیلی کم از سلولهای ذهنی شما روی ترس تمرکز میکند و از ترس جدا میشوید. آن عشق مطلق، علاقه و انگیزهای که نسبت به هدفی که دارید هر چه بیشتر تمرکز و فکر کنید دیگر ذهن شما به ترس و موضوعات کناری توجه نمیکند. خیلیها بدون اینکه تاکتیکها و تکنیکهای ارائه بدهند، ولی به خاطر علاقه جلوی جمع میرود و ارائهشان را انجام میدهند. تکنیک و تاکتیک را بلد نیست ولی آنقدر علاقه دارد میآید و صحبتش را با هیجان انجام میدهد و اتفاقاً خیلی هم جمع تحت تأثیر قرار میگیرد. پس عشق مطلق ترس را نابود میکند، در کل زندگی شما نه فقط بحث سخنرانی و فن بیان.
متن فیلم گام پانزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
سخنرانی میتواند یک کار لذت بخش، هیجان آور و پر از تجربههای خوب باشد. واقعاً اینطور میتواند باشد؟ پر هیجان، پر از قدرت و پر از تجربههای خوب. میتواند این اتفاق بیافتد به شرط اینکه در ذهنمان باورش کنیم که اگر بیاییم پشت تریبون و پشت میکروفون و جلوی مخاطبان خودمان میتوانیم زندگی خودمان را تغییر دهیم، فرصتهای جدیدی به دست بیاوریم، میتوانیم زندگی دیگران را تغییر دهیم. اگر با این تفکر جلوی جمع بیاییم این اتفاق میافتد. پرهیجان، لذت بخش و پر از تجربه میشود. وقتی جلوی جمع صحبت کنید لذت میبرید. استرسی در کار نیست و در وجودتان جایی ندارد تا حسش کنید. البته بحث استرس، اضطراب، هیجان و مدیریت آن خیلی بحث زیادی است ولی یکی از راهکارها این است که جملات تأکیدی مثبت با استفاده از قدرت خودتان و هیجان مصنوعی خیلی میتواند به شما کمک کند که آن استرس تبدیل به هیجان شود و هدف شما و کار شما هم در مورد خودتان همین است. استرسها و اضطرابهای خودتان را تبدیل به هیجانهایی کنید که خودتان از صحبت کردن خودتان لذت میبرید و مخاطبانتان هم از دیدن شما روی صحنه لذت ببرند وقتی صحبت میکنید. باید این کار را رقم بزنید.
متن فیلم گام پانزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
لطفاً مکالمات منفی خودتان را حذف کنید. چه مکالماتی در ذهنتان دارید؟ تکیه کلامهای ما چیست؟ واقعاً تکیه کلامهای ذهنی و پیش فرض ما مثبت است و چقدر مثبت است؟ چرا منفیها غالب هستند؟ همیشه اتفاقاتی بخواهید رقم بزنید و ارتباط برقرار کنید همیشه مثبت است یا همیشه منفی غالب میشود؟ مغز فسفر میسوزاند میگوید دیوانه شدی؟ بنشین سر جایت و کیف کن، این مکالمه درونی خود مغز است و میگوید برای چه چیزی میخواهی انرژی صرف کنی؟ در مهارتها و مکالمات درونی بهترین چیزی که میتوانید حذف کنید با استفاده از کلامتان است. نوشتن خیلی خوب است ولی کلام شما خیلی میتواند قدرتمند باشد. در بحث کلام باید چه کار کنیم؟ من میخواهم یک مذاکره انجام بدهم و خیلی میترسم، میخواهم یک چیزی را بفروشم واقعاً دلهره پیدا کردم که قبول میکنند یا نمیکنند، میخواهم با یک خانم یا آقایی صحبت کنم حرفم را میشنود یا نمیشنود و دلهره دارم. قبلش چه کار میکنید؟ کاری انجام میدهید یا نه؟ خودتان را بگذارید جای یک آدمی که خوب ارتباط برقرار میکند، یک سخنران خوب بود، او چه کار میکند؟ خودتان را جای یک فرد سخنران و یک فروشندۀ خوب بگذارید، میخواهید جایی صحبت کنید. آن فروشنده حرفهای اگر جای شما بود قبل از آن ارتباط چه کاری انجام میداد؟ من یکسری توانمندیها را دارم، توانمندی فروش و مذاکره را دارم ولی دلهره را هم دارم من سخنور خوبی هستم ولی در خانه خودم، بیرون دلهرۀ وحشتناکی دارم. من با آن دلهره چه کار کنم؟ در آن زمان که میخواهید وارد جمع شوید شاید فرصتی نباشد چیزی بنویسید و تجسم کنید، این کلام خیلی به دادتان میرسد به ظاهر ساده ولی فوقالعاده قدرتمند است. کلمات را باید پر انرژی بگویم، باید پرقدرت بگویید ولی نیازی نیست که داد بزنید. باید پر انرژی و از قلب صحبت کنید. از قلبم دارم صحبت میکنم. آن مهم است که من با تپش قلبم صحبت میکنم. این کار چه کمکی میکند؟ پرهیجان میشوید. سخنرانهای حرفهای این کار را انجام میدهند و خیلیها اطلاع ندارند که خیلی از سخنرانهای حرفهای قبل از سخنرانی طناب میزنند، حرکت سنگین ورزشی را برای لحظهای کوتاه انجام میدهند فقط برای اینکه قلب به تپش بیفتد، خیلیها این کار را بلد نیستند که انجام بدهند. وقتی قلب به تپش میافتد چه اتفاق میافتد؟ آدرنالین و هرچه هورمون وحشتناکی وجود دارد هم در بدنتان وجود دارد. وقتی تپش قلب پیدا میکنید چه کمکی به شما میکند؟ نفس نفس بیشتر میزنید، اکسیژن بیشتر وارد بدنتان میشود، با گلبولهای قرمز وارد سلولهای بدن میشود و کمک میکند آدرنالین بیشتر شود و این یک چیز درونی است، ولی بیرون مغز شما قبول کرده که شما میتوانید و شما را به سمت جلو پرت میکند. نیازی نیست بلند صحبت کنید، مهم این است که پرقدرت صحبت کنید. این کار را سخنرانهای حرفهای انجام میدهند و تپش قلب را با طناب زدن و کارهای ورزشی افزایش میدهند. آنتونی رابینز این کار را انجام میدهد و بعضی از سخنرانیهای خودمان هم همین کار را انجام میدهند. طناب میزنند و این تپش قلب کمک میکند حتی استرس شما کلاً تبدیل به هیجان شود و هیچکس استرس شما را نبیند.
۱۶- گام شانزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای : تعامل با مخاطبان
حتما باید روش های مختلف تعامل با مخاطبان را بدانید و اجرا نمایید.
متن فیلم گام شانزدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
یک موضوع ترسی که وجود دارد بحث سؤالهای مخاطبان است. گفتیم برای سؤالهای مخاطبان که یکی از عنوانهای ترس است باید چه کار کنیم؟ ۱۵ تا ۲۰ سؤال مهم که احتمال دارد از ما بپرسند را انتخاب کنیم. سؤالات را به انتهای جلسه موکول کنیم که هم بحث شما بریده نشود و در حینش مغز شما فعالیت کند و جواب بدهد. اگر جواب پیدا نکردید چه کار میکنید؟ در آن لحظه باید این کار انجام شود نه آخر جلسه. میتوانید به مخاطبین ارجاع دهید که نظر شما در رابطه با سؤالشان چیست؟ خیلی محکم و مقتدرانه بگویید، انگار خودان جواب را بلد هستید. و اگر باز هم جواب پیدا نشد ندانستن عیب نیست، من این سؤال را الان دقیق نمیتوانم بگویم، در انتهای جلسه خدمتتان بیان میکنم و یا جلسۀ بعد. موکول کنید به انتهای جلسه خیلی حرفهایتر است. یک ایدههایی را برای تعامل با مخاطب داشته باشید. این تعامل با مخاطب خیلی مهم است. بعد از اینکه یک سؤال را میپرسید یک سکوت کوتاه داشته باشید و به مخاطبانتان چند ثانیه کوتاه نگاه کنید، تا مغزتان تحریک شود و آمادۀ گرفتن جواب شوند. این خیلی مهم است. حتی اگر نمیخواهند جواب بدهند. خیلی کوتاه این کار را کنید، به مخاطب گیر ندهید. حتی اگر منتظر جواب هستید و دیدید کسی جواب نمیدهد خودتان شروع کنید، نظر شما چیست؟ به مخاطب گیر ندهید بگذارید در حس و حال خوب خودشان باشند. اگر کسی جواب نداد و قصدتان جواب گرفتن بود شروع کنید به صحبت کردن. اگر قصدتان جواب گرفتن نیست کوتاه مکث کنید مغز تحریک شود و بعد سؤال بعدی و جملۀ بعدی. اگر فرد آشنایی در جلسه بود سعی کنید چند بار خطابش کنید و حتی بعضی تمرینها را روی او اجرا کنید. این خیلی میتواند به جلب توجه بقیه کمک کند. چون ظرفیت دارد میتوانید با او شوخی کنید، از او سؤال بپرسید، نظر شما چیست؟ ایشان را تحریک کنید که بقیه حواسشان باشد که من هم باید جواب بدهم. خوانندهها و سخنرانهای حرفهای هم همینطور هستند، ردیفهای اول همه آشنا و فامیلهایشان هستند و فقط هم در ثانیۀ اول به همانها نگاه میکنند و همانها هم بقیه را تحریک میکنند. فکر نکنید غریبه هستند، ردیفهای اول و دوم همه آشنا هستند. انجام تمرینات مشارکتی، کار تمرینی انجام بدهید. وقت پشت تریبون یا میز هستید فقط نچسبید که تکان نخورید، بیایید با مخاطبان راحت صحبت کنید. اگر قرار نیست مجری باشید، بیایید جلوی جمع صحبت کنید. یک جایی نشستهاید و جلسه است و باید بنشینیم ولی میتوانید همانجا بلند شوید و سر جای خود بایستید. ولی اگر امکان راه رفتن بود اصلاً نچسبید و بین مخاطبانتان راه بروید. اگر در جلسه است یک جا میتوانید بلند شوید و صحبت کنید. مراقب حرکات چشمهایتان باشید، ۲ تا ۳ ثانیه بیشتر روی مخاطب زوم نکنید چون اذیت میشود. به همه نگاه کنید و بیشتر توجهتان به مخاطبینی باشد که به شما توجه میکنند و صحبتهایتان برایشان جذاب است، نه آنهایی که گارد گرفتند. به آنها هم توجه کنید ولی بروید به سمت آنهایی که واقعاً به شما توجه دارند، مخصوصاً جلسات کوچک. به حرکات دستان هم توجه کنید که کلیشهای نباشد و در امتداد صحبت باشد و همان بحث زبان بدن. بحث مهارت تحقیق و مطالعه، مطالعه کنید. تمام تکنیکهایی که به شما درس میدهم را تماماً یک طرف بگذارید، همۀ آنها صفر، ولی مطالعه شما عدد یک است که به این صفرها معنی میدهد و پشت این صفرها قرار میگیرد، یک عدد خوب و یک ارائۀ خوب اجرا میشود. فقط این تکنیکها نیستند، شما باید یک محتوای خوب هم داشته باشید. آن دانش شما است که خیلی اثرگذارتر از تکنیکها است. امام علی میفرمایند دانش آدمی از سخن او فزونتر و خردورزی وی بر زبانش چیرهتر باشد. خردورز باشید، به دنبال دانش باشید و مفاهیم را خوب یاد بگیرید. دانش خیلی مهم است و شما باید حواستان باشد. مطالعه و سرمایۀ علمی خیلی مهمتر است از خیلی تکنیکهایی که قرار است استفاده کنید. تا میتوانید مطالعه کنید در بحثهای مدیریت، روانشناسی و زندگی چیزهایی هستند که همه درگیر آن هستیم. چقدر داستان از تاریخ میتوانید بیرون بکشید. همیشه یادتان باشد که شانس خوب برای بازیکنان خوب است. بازیکن خوب بازیکنی است که کلاس میآید، آموزش میبیند، یاد میگیرد، یاد میدهد، به دیگران آموزش میدهد، همیشه فعال هستند، در زمین میچرخد که از کجا میتواند نفوذ کنند. شانس خوب برای آن بازیکن خوب است، بازیکنی که وقت میگذارد و ارزش قائل میشود. هرچقدر بیشتر آموزش بدهید خودتان یاد میگیرید، هر چه بیشتر آموزش ببینید خودتان یاد میگیرید، هرچه بیشتر کلاس بروید و تمرین کنید اتفاقات خوب بیشتری برای خودتان رقم میزنید. زیبایی سخن، نشانۀ افزونی خرد است. پس دانش به دست بیاورید، مطالعه کنید و قطعاً خرد و اندیشه و حکمت شما بیشتر میشود و آن جذابیت صحبت شما بیشتر و بهتر میشود. هستند سخنرانهایی که شاید پشت میز مینشینند ولی جذاب و اثرگذار هستند، چون آن مفهوم را فهمیدند و درک کردند و با قلبشان با مخاطبان خودشان صحبت میکنند.
۱۷- گام هفدهم مسیر سخنرانی حرفه ای : دعوت به اقدام
حتما از نتیجه صحبت های خود، برای ادامه مسیر، به مخاطب اقدامی را بسپارید تا انجام دهد.
متن فیلم گام هفدهم مسیر سخنرانی حرفه ای :
دعوت به اقدام را هم فراموش نکنید. دعوت به اقدامی که باز هم خودش احساسی است. اینکه مخاطب چه کاری را چه زمانی چطور و با چه اولویتی انجام بدهد. یک دعوت به اقدام داشته باشید. میروید صحبت کنید و میخواهید زندگیاش را بهتر کنید همین لحظه بگویید یک کار کوچک را انجام بدهد و شب به شما تحویل بدهد، همین الان بنویسد، مجبورش کنید یک کاری را انجام بدهد. در جلسۀ فروش، مذاکره در جلسه صحبت و سخنرانی همان لحظه یکسری کارها را انجام بدهند. دقیقاً منظور و مفهوم شما در ذهن مخاطب خوب بنشیند. این را یادتان باشد که دعوت به اقدام خیلی مهم است. باید احساس و منطق را در همان جلسه درگیر کنیم.